جسم و روح انسان در حال خواب چگونه است؟
در قرآن مى خوانيم: «اللّه يَتوفّىَ الانفُس حين موتها والتّى لم تَمُت فى مَنامها»(سوره زمر، آيه 42.) خداوند هنگام مرگ، جانهاى مردم را به طور كامل مى گيرد و آن كه نمرده است، در خواب جانش را مى گيرد. گاهى راننده، اتومبيل خود را در پاركينگ خاموش مىكند و به منزل مىرود. امّا گاهى در جادّه، ماشين را روشن مىگذارد و به رستوران مىرود. در اين دو صورت راننده در ماشين نيست، ولى در صورت اوّل هم راننده نيست و هم ماشين خاموش است و در صورت دوّم تنها راننده نيست ولى ماشين روشن است. انسان به هنگام خواب، جسمش روشن است، يعنى اعضا مشغول به كار خود مى باشند ولى روح به اطراف مىرود، امّا به هنگام مرگ، جسم خاموش مى شود و روح به طور كلّى از جسم جدا مى گردد.
كتاب تمثيلات (تأليف حجة الاسلام والمسلمين قرائتي)
چگونه به خداى ناديده ايمان بياوريم؟
هرچه به زمين نگاه كنيم و خاكها و سنگهاى آن را به آزمايشگاه ببريم، چيزى به نام جاذبه نمىبينيم ولى از افتادن سيب از درختى پى مىبريم كه جاذبه وجود دارد. پس لازم نيست هر چيزى را با چشم ببينيم تا به وجود آن ايمان بياوريم. جاذبه را با حواسّ پنجگانه حس نمىكنيم، امّا از آثار آن پى به وجود آن مىبريم. چنانكه شناخت ما نسبت به دانش، بينش، هنر و مهارت مردم، از راه گفتار و رفتار و آثار آنان است.
مرگ انسان به دست كيست؟ خدا، يا عزرائيل؟
در قرآن، گاهى خداوند كارهايى را به خودش نسبت مىدهد و گاهى همان كار را به ديگرى، مثلاً در مورد گرفتنِ جان انسان، يك جا مىفرمايد: «اللّه يتوفّى الانفس»(سوره زمر، آيه 42.) خدا، جان مردم را مى گيرد. و در جاى ديگر مىفرمايد: «يتوفّاكم ملك الموت»(سوره سجده، آيه 11.) ملك الموت «عزرائيل»، جان مردم را مى گيرد. و جايى ديگر مىفرمايد: «تَوفّته رُسُلنا»( سوره انعام، آيه 61.) فرشتگان، جان مردم را مىگيرند. هر سه تعبير قابل قبول است. چنانكه وقتى شما به يك ساختمان نگاه مىكنيد، مى توانيد بگوييد: اين ساختمان را مهندس و معمار ساخت، اين ساختمان را بنّا و كارگران ساختند، اين ساختمان را صاحبش ساخت، نسبت ساختن خانه به همه اينها درست است. چنانكه مىتوان گفت: كليد، در را باز كرد، دستم در را باز كرد، خودم در را باز كردم، زيرا كليد در اختيار دست و دستم در اختيار من است. در آيات فوق نيز شايد اين گونه باشد: فرشتگان جانها را مىگيرند و به عزرائيل تحويل مىدهند و عزرائيل جانها را به خدا تحويل مىدهد. شايد هم اين گونه باشد: جان افراد عادى را فرشتگان مىگيرند، جان افراد برجسته را عزرائيل مىگيرد و جان اولياى الهى را خداوند مىگيرد. همانگونه كه قرآن درباره اهل بهشت تعبيرهاى مختلفى دارد؛ يك جا مىفرمايد: «يسقيهم ربّهم»( سوره انسان، آيه 21.) خداوند آنان را سيراب مىكند. در جاى ديگر مىفرمايد: «يُسقَون فيها كأساً»(سوره انسان، آيه 17.) اينها از طريقى سيراب مىشوند و نامى از خداوند برده نشده است.
چرا ديه زن نصف مرد است؟
زن و مرد در شخصيّت انسانى يكسان هستند، و ديه، قيمت انسانها نيست، بلكه جبران خسارت مالى است. اگر كسى مردى را بكشد، به نانآور خانه لطمه زده و ضربه اقتصادى بيشترى وارد كرده است و به همين دليل جريمه بيشترى بايد بپردازد. اگر كم و زيادى ديه براساس شخصيّت افراد باشد، بايد هر كس يك شخصيّت علمى يا معنوى را كشت، قصاص و ديه بيشترى را متحمّل شود. در حالى كه ديه سادهترين افراد و برجستهترين افراد، از نظر حقوقى يكسان است. در مسايل حقوقى، حضرت علىعليه السلام و ابن ملجم يكسان هستند و به همين خاطر حضرت علىعليه السلام در مورد قاتل خود فرمود: «فاضربوه ضَربةً بضَربة»(نهجالبلاغه، نامه 47.) او يك ضربت به من زد، شما هم يك ضربت به او بزنيد، نه بيشتر. اگر ديه و قصاص برمبناى شخصيّت افراد باشد، همه ثروت و پولهاى دنيا را هم بدهيم، جبران يك ذره از شخصيّت علىّ بن ابيطالبعليهما السلام نمىشود. آرى، حساب ديه، حساب شخصيّت افراد نيست تا خيال كنيم كه چون ديه زن نصف مرد است، پس شخصيّت او كمتر از مرد است.
چرا زن نمى تواند قاضى شود؟
خداوند زن را براى تربيت نسل آفريده است و تربيت به مهربانى و دلسوزى و عاطفه سرشار نياز دارد كه در وجود زن به وديعه گذارده شده است. اين احساسات و عاطفه، در قضاوت خطرناك است. زيرا قاضى، با افراد خلافكارى برخورد دارد كه با اشك و ناله و دروغ و تهديد و تطميع، سعى در فرار از حكم دارند و اگر قاطعيّت و صلابت نباشد، احساسات ظريف و آسيبپذير زن باعث مىشود تا با اشكى يا تهديدى، حقوقى جابه جا يا ناديده گرفته شود. ناگفته پيداست كه قوانين براساس حال عموم افراد وضع مى شود نه افراد نادر، تا گفته شود ممكن است بعضى از مردها احساساتى و ظريف باشند و بعضى از زنان با صلابت و قاطع. علاوه بر آنكه، قضاوت حقّى نيست كه از زن سلب شده باشد، بلكه مسئوليّتى است كه از دوش او برداشته شده و هيچ امتيازى براى مرد محسوب نمى شود.
ويژه نامه ماه رمضان
مجیب | جهرم | مدرسه علميه زمانيه | مرکز جامع پاسخگویی به مسائل شرعی و اعتقادی حق نشر محفوظ است