اسوه های هدایت

 

 

اشعار حسینی
شب دهم محرم الحرام مصیبت اعظم سید الشهداء علیه السلام

شب دهم محرم الحرام مصیبت اعظم

 

سید الشهداء علیه السلام

مقتل الحسین علیه السلام

امام حسین(علیه السلام) فرزند امام علی بن ابیطالب(علیه السلام) و بزرگ بانوی عالم، فاطمه زهرا (علیهاالسلام) است. او در روز سوم یا پنجم ماه شعبان سال چهارم هجرت، بعد از امام حسن مجتبی در مدینه به دنیا آمد. در روایات فراوانی آمده است که آن حضرت از بطن مادر در شش ماهگی - چون یحیی بن زکریا(علیه السلام) - به دنیا آمد.(1) حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) هشت سال با جد خود و سی و هشت سال همراه با پدر و چهل و هشت سال با برادرش امام مجتبی(علیه السلام) و ده سال پس از امام مجتبی(علیه السلام) زندگی کرده است. شهادت سومین امام ما در سال 61 هجری اتفاق افتاده است. بنابراین عمر شریف ایشان 57 سال و چهار ماه و 25 روز خواهد بود.(2)

 

امام در زمان جدّ، پدر و بردار

امام حسین(علیه السلام) بسیار مورد علاقه جد بزرگوار، پدر و برادر خود بودند. سخنان پیامبر گرامی و شیوه برخورد آن حضرت با سالار شهیدان گویای این مدعاست؛(3) در دوران امام علی(علیه السلام) و در پیکارهای متعدد در بصره، صفین و نهروان و ... امام حسین(علیه السلام) حضور فعال داشت؛ اما امام علی(علیه السلام) هیچگاه به او و دیگر برادرش اجازه پیکار نمی‌داد، و مکرر برادران دیگر چون اباالفضل العباس، محمد حنفیه را به نبرد می‌فرستاد، تا آنجا که محمد حنفیه به معاویه گفت: «من دستان علی (علیه السلام) بودم و دو برادر من حسن و حسین(علیه السلام) چشمان مبارک پدرم بودند؛ چرا که همیشه دست از چشم حراست می‌کند.»(4)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن دو(حسن و حسین) را امام معرفی فرمود: «ابنای هذان امامان قاما او قعدا؛ حسن و حسین هر دو امام‌اند، خواه قیام کنند یا نکنند.» پس از امام مجتبی(علیه السلام) امام حسین(علیه‌السلام) سکوت اختیار فرمود تا عهد با معاویه پایدار بماند، و شاید مصالح دیگری برای جامعه اسلامی پدید آید.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن دو را امام معرفی فرمود: «ابنای هذان امامان قاما او قعدا(5)؛ حسن و حسین هر دو امام‌اند، خواه قیام کنند یا نکنند.» پس از امام مجتبی(علیه السلام) امام حسین(علیه‌السلام) سکوت اختیار فرمود تا عهد با معاویه پایدار بماند، و شاید مصالح دیگری برای جامعه اسلامی پدید آید.

 

امام حسین(علیه السلام) پس از معاویه

در نیمه رجب سال 60 هجری، معاویه از دنیا رفت.(6) یزید جایگزین او شد. یزید نامه‌ای به والی مدینه «ولید بن عقبه» نوشت و از او خواست که از امام حسین(علیه السلام)، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر بیعت بگیرد.(7) ابن زبیر و ابن عمر در اواخر ماه رجب از مدینه فرار کردند؛ اما امام حسین(علیه‌السلام) از بیعت امتناع ورزید.(8)

«مروان بن حکم» علی الدوام والی مدینه را بر گرفتن بیعت از امام تحریک می‌کرد تا این که شب یکشنبه - دو روز مانده به پایان رجب - امام به سوی مکه حرکت فرمود.(9)

سحرگاه روز عاشورا امام را خواب ربود. هنگامی که بیدار شد، یاران را از رویای صادقانه خویش با خبر ساخت. آن حضرت فرمود: «سگانی را دیدم که مرا گاز می‌گرفتند اما شدیدترین آنها بر من سگی بود که به پیسی و برص مبتلا بود.»(10)

و بعد از آن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را در خواب می‌بینند که به دنبالشان اصحاب آن حضرت بوده‌اند، در حالی که فرموده بود: «تو شهید این امت هستی؛ اهل آسمان‌ها و ملکوت اعلی تو را بشارت می‌دهند، امشب افطار نزد من هستی، شتاب کن و هیچ تاخیر مینداز، پس این ملکی است که از آسمان فرود می‌آید تا که از خون شما برگیرد و در شیشه‌ای سبز قرار دهد.»(11)

در تمام بخش‌های نهضت کربلا، قطب و مدار حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) بود. در اینجا به تنهایی امام و «وتر الموتور؛ تنهای تنها» بودن آن بزرگ می‌پردازیم.

امام در صبح گاه عاشورا

سپاه ابن سعد آراسته بود و امام(علیه السلام) نیز سپاه خود را آراست. چشم امام به سپاه ابن سعد افتاد و دستان خویش را بلند کرد و اینگونه خدا را خواند: «پروردگارا! تو در هر گرفتاری مورد اعتماد من هستی؛ و تو در همه سختی‌ها امیدم هستی. هر امری که اعتماد به آن داشته و وعده داده شده‌ام تنها از جانب تو بر من نازل می‌شود. چه بسیار ناراحتی که دل در آن ضعیف می‌شود و حیله و راه فرار در آن کم می‌شود و دوست در آن به خذلان و خواری می‌افتد و دشمن در آن شماتت می‌کند که همه از طریق تو نازل شده و من به سوی تو شکوه می‌آورم. این گلایه، بریدگی از غیر تو و رغبتی است که به سوی تو دارم. پس در کار من گشایش کن و آن را برطرف ساز. تو سرپرست هر نعمت و صاحب هر نیکی و نهایت هر رغبت هستی.»(12)

در نیمه رجب سال 60 هجری، معاویه از دنیا رفت. یزید جایگزین او شد. یزید نامه‌ای به والی مدینه «ولید بن عقبه» نوشت و از او خواست که از امام حسین(علیه السلام)، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر بیعت بگیرد. ابن زبیر و ابن عمر در اواخر ماه رجب از مدینه فرار کردند؛ اما امام حسین(علیه‌السلام) از بیعت امتناع ورزید.

امام مرکب خود را طلب کرد و بر آن سوار شده و سپس با فریادی رسا بر مردم نهیب زد: «ای اهل عراق! - در حالی که بیشتر افراد صدای امام را می‌شنیدند - گوش کنید و عجله نکنید تا شما را به آنچه حق شما بر من است موعظه کنم تا این که عذر را بر شما تمام کنم.»(13)

 

امام پس از شهادت اهل بیت(علیه السلام)

پس از شهادت قاسم، امام در برابر خیمه‌ها ایستاده بودند. علی اصغر در دست امام تیر خورده بود و عباس نیز به شهادت رسیده بود. دیگر یار و یاوری برای امام نمانده بود. از طرفی تشنگی آن حضرت را آزار می‌داد. امام با شمشیری آخته در برابر آن گروه ستمگر قرار گرفت. در حالی که از حیات و زندگی مأیوس بود، آن مردم را به مبارزه می‌طلبید. هر که به قتال امام حاضر می‌شد، در دم کشته می‌شد. در این نبرد کسی تاب مقاومت نداشت. عده زیادی به دست توانای امام کشته شدند.

 

امام به جانب راست سپاه حمله‌ور شد؛ او اینگونه رجز می‌خواند:

الموت اولی من ركوب العار                               والعار اولی من دخول النار(14)

«مردن از آلودگی به عار و ننگ بهتر است، و عار و ننگ از ورود به آتش بهتر است.»

پس از آن، امام به طرف چپ سپاه دشمن حمله کرد و می‌فرمود:

انا الحسین بن علی                                       احمی عیالات ابی

آلیت ان لا انثنی                                            امضی علی دین النبی(15)

«من حسین فرزند علی هستم، از خاندان پدرم حمایت می‌کنم، سوگند خورده‌ام که به دشمن پشت نکنم؛ و پیرو دین نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) باشم.»

در واقع این آخرین سرود حماسی اباعبدالله الحسین(علیه السلام) بوده است.

«عبدالله بن عمار بن عبد یغوث» می‌گوید: غمگینی چون او ندیده بودم که فرزندان و اهل بیت و یار و دوستانش کشته شده باشند و اینگونه با قوت روح و بدن برزمد. امام آنگونه با جرأت و دلیرانه بر دشمن حمله می‌کرد که گروه دلیر مردان (دشمن) هر وقت او شدت نشان می‌داد، از هم می‌شکافت و دیگر کسی توان مقاومت نداشت.

«عبدالله بن عمار بن عبد یغوث» می‌گوید: غمگینی چون او ندیده بودم که فرزندان و اهل بیت و یار و دوستانش کشته شده باشند و اینگونه با قوت روح و بدن برزمد. امام آنگونه با جرأت و دلیرانه بر دشمن حمله می‌کرد که گروه دلیر مردان (دشمن) هر وقت او شدت نشان می‌داد، از هم می‌شکافت و دیگر کسی توان مقاومت نداشت. (16)

«عمر بن سعد» در حالی که همه سپاهیانش را مورد خطاب قرار داده بود، فریاد زد: «این فرزند انزع البطین (از القاب امام علی علیه السلام) است، و این پسر کشنده عرب است. از هر طرف به او حمله کنید» ناگهان چهار اسب تیرانداز امام را محاصره کردند. در این محاصره بین امام و خیمه‌گاه فاصله انداختند. امام به آنها نهیب زد: «ای پیروان خاندان ابی سفیان! اگر شماها دین ندارید و از روز بازگشت نمی‌هراسید، پس در دنیای خود آزاده باشید و به (روش) نیاکان خود باز گردید، اگر عرب هستید، همان طور که اینگونه می‌پندارید.»(17)

شمر صدا زد: «ای پسر فاطمه! چه می‌گویی؟» امام فرمود: «من و شما با هم می‌جنگیم، زنان گناهی ندارند. تا زنده‌ام تجاوزکاران و سرکشان و نادانان خود را از تعرض به حرم من باز دارید.» شمر پذیرفت و همه امام را هدف گرفته بودند. جنگ به سختی گرایید و تشنگی عرصه را بر امام تنگ کرد. (18)

امام اینبار به سوی فرات حمله‌ور شد. «عمرو بن حجاج» که با چهار هزار سپاه در اطراف فرات بود، شکست خورد و سپاه از اطراف امام پراکنده شد. اسب وارد آب شده بود، امام به اسب خود فرمود: «تو تشنه‌ای و من نیز تشنه‌ام؛ تا از آب ننوشی من هم از آب نخواهم نوشید»، اسب از نوشیدن آب امتناع داشت. گویا کلام امام را می‌فهمید. امام دست زیر آب بردند که ناگاه کسی فریاد زد: «آیا شما از (نوشیدن) آب لذت می‌بری در حالی که به حرم تجاوز شد؟» امام آب را ریخت و هیچ ننوشید و با سرعت روانه خیمه‌ها شد. (19)

 

امام و وداع دوم

امام به خیمه‌گاه رسیده بود. بار دیگر با بستگان وداع کرد و آنان را به صبر و بردباری امر کرد و فرمود: «برای بلا آماده باشید و بدانید که خداوند متعال حامی و نگهدار شماست و به زودی شما را از شر دشمنان خلاصی می‌بخشد و عاقبت کارتان را به خیر قرار داده، دشمن شما را به عذاب مبتلا خواهد ساخت و عوض این بلا به شما انواع نعمت‌ها را کرامت خواهد داشت، پس شکوه و گلایه نکنید، و چیزی که از قدر و ارزش شما بکاهد بر زبان نرانید.»(20) این سخت‌ترین هنگامه در این روز برای امام بود؛ به این واقعیت، در وصیت حضرت زهرا(سلام الله علیها) اشاره شده است.

 

در این هنگام امام متوجه دختر خود – سکینه - شد که از بقیه زنان کناره گرفته و گریان و ندبه‌کنان است. امام به او نزدیک شد. او را به صبر دعوت فرمود و تسلی داد. فریاد عمر بن سعد بلند شد: «ای وای بر شما! تا هنگامی که او به خود و حرمش مشغول است به او هجوم برید. به خدا سوگند، اگر او با فراغت بال به شما حمله کند طرف راست و چپ سپاه شما را از هم می‌پاشد.»

از هر طرف به سوی امام تیراندازی شد، به گونه‌ای که تیرها از بین طناب‌های خیمه‌گاه می‌گذشت و گاه به لباس زنان اصابت می‌کرد. زنان به وحشت افتادند و سراسیمه به خیمه‌گاه بازگشتند و همه در انتظار بودند که امام چه برخوردی خواهد کرد. امام چون شیری غضبناک بر آنان حمله کرد. هر که در برابر شمشیر او قرار می‌گرفت با مرگ رو به رو می‌شد. از هر سو تیرها به امام نشانه می‌رفت و گاه به سینه یا گلوی امام می‌نشست.(21)

شمر صدا زد: «ای پسر فاطمه! چه می‌گویی؟» امام فرمود: «من و شما با هم می‌جنگیم، زنان گناهی ندارند. تا زنده‌ام تجاوزکاران و سرکشان و نادانان خود را از تعرض به حرم من باز دارید.» شمر پذیرفت و همه امام را هدف گرفته بودند. جنگ به سختی گرایید و تشنگی عرصه را بر امام تنگ کرد.

امام پس از شهادت برادرش تنها شد. ناگاه دومین فریاد استغاثه بلند شد: «آیا کسی هست که از حرم رسول خدا حمایت و حراست کند؟ آیا یگانه‌پرستی هست که از خدا در ارتباط با ما بترسد؟ آیا پناه دهنده‌ای هست که در پناه دادن ما به خداوند امید بندد؟» پس از آن صدای ناله زنان بلند شد،(22) و امام سجاد(علیه السلام) با تکیه بر عصای از جا برخاست در حالی که از شدت بیماری شمشیرشان بر زمین کشیده می‌شد. ناگاه امام حسین(علیه السلام) با فریادی بلند فرمود: «ام کلثوم! او را نگهدار! مبادا زمین از نسل آل محمد خالی گردد.» پس از آن ام کلثوم امام سجاد(علیه السلام) را به بستر خویش بازگردانید.(23)

امام حسین(علیه السلام) عیال خویش را به سکوت امر فرمود و از آنها خداحافظی کرد. در آن حال، امام جبّه‌ای از خز به همراه داشتند و عمامه پیامبر را بر سر نهاده بود و شمشیر آن حضرت را بر کمر بسته بود.(24) امام پیراهنی طلب کردند که هیچ کس به آن رغبت نداشته باشد و آن را زیر لباس خود پوشیدند. لباسی برای امام آوردند. امام آن را نپسندید چون آن را لباس ذلت و خواری دانست.(25) آری، لباس کهنه را گرفت و آن را قدری پاره کرد و زیر لباس خود پوشید. و زیرجامه‌ای را طلبید و آن را نیز پاره کرد و پوشیدند، تا آن لباس را دشمنان از تنش در نیاورند.(26)

پس از هر حمله امام به وسط میدان باز می‌گشت و مکرر این عبارت‌ها را ترنم می‌فرمود: «لاحول و لا قوة الا بالله العظیم(27)؛ هیچ قدرت و نیرویی نیست مگر از آن خدای بزرگ.» در همین حال گاه طلب آب می‌فرمود. شمر در پاسخ گفت: «آن را نمی‌آشامی تا به آتش وارد گردی... .»

«ابوالحتوف جعفی» تیری به پیشانی امام نشانه رفت. امام به سختی آن را از پیشانی بیرون آورد. همراه آن خون بر صورت امام جاری شد. امام فرمود: «پروردگارا! تو می‌بینی که من در چه وضعیتی از این بندگان سرکش و معصیت کارت قرار گرفته‌ام، خدایا! تعداد اینها را برشمار و همه را خود بکش و بر روی زمین احدی از اینها را باقی مگذار و هرگز آنها را مورد بخشش قرار مده.»(28)

امام با صیحه‌ای بلند فریاد زد: «ای امت نابکار! چه بد بعد از محمد(صلی الله علیه و آله) با عترت او برخورد کردید، اما شما پس از من کسی را نخواهید کشت که کشتن او را بر خود سهل و آسان شمارید. اما کشتن مرا ساده گرفته‌اید؛ به خدا قسم، امیدوارم که خداوند مرا به شهادت گرامی دارد و سپس از شما بدون این که خود بدانید انتقام بگیرد.»

امام جبّه‌ای از خز به همراه داشتند و عمامه پیامبر را بر سر نهاده بود و شمشیر آن حضرت را بر کمر بسته بود. امام پیراهنی طلب کردند که هیچ کس به آن رغبت نداشته باشد و آن را زیر لباس خود پوشیدند. لباسی برای امام آوردند. امام آن را نپسندید چون آن را لباس ذلت و خواری دانست. آری، لباس کهنه را گرفت و آن را قدری پاره کرد و زیر لباس خود پوشید. و زیرجامه‌ای را طلبید و آن را نیز پاره کرد و پوشیدند، تا آن لباس را دشمنان از تنش در نیاورند.

«حصین» گفت: «ای پسر فاطمه! چگونه از ما انتقام می‌گیری؟» امام فرمود: «خدا بین خودتان چند نفر را در فقر و وحشت قرار می‌دهد که بدان سبب خونتان را خواهند ریخت، سپس عذابی سهمگین بر شما نازل خواهد کرد.»(29)

از آن همه زخم‌های بسیار، ضعف بر امام غالب شده بود، امام ایستاد تا قدری استراحت کند. فردی با سنگ به پیشانی او زد. پیشانی آن حضرت شکست و خون صورت او را گرفت. دامن لباس را بالا زد تا از ورود خون به چشمان جلوگیری کند. دیگری با تیری سه شعبه قلب امام را نشانه گرفت و آن تیر بر قلب امام نشست. امام فرمود: «بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله؛ به نام خدا، و برای خدا و بر مبنای ملت و آیین رسول خدا» به آسمان سر برداشت و خدای تعالی را مورد خطاب قرار داد: «الهی انک تعلم انهم یقتلون رجلاً لیس علی وجه الارض ابن نبی غیره؛ پروردگارا! تو خود می‌دانی که اینها مردی را می‌کشند که بر روی زمین جز او پسر پیامبری نیست.»(30)

سپس تیر را از پشت خود بیرون کشید و خون چون ناودان فوران زد.(31) دست را زیر زخم سینه نهاد تا این که از خون پر شد، و به آسمان پاشید و فرمود: «بر من آسان است آن چه فرود آید، زیرا آن در برابر چشم خداوند است» از آن خون قطره‌ای به زمین نریخت.(32) بار دیگر دست زیر خون گرفت و آن را بر سر و صورت و محاسن خود پاشید و فرمود: «همین گونه خواهم بود تا خداوند و جدم رسول الله را ملاقات کنم، در حالی که به خون خضاب شده‌ام؛ و خواهم گفت: ای جدم! فلان و فلان مرا کشتند.»(33)

خون همچنان جاری بود تا این که امام بر روی زمین نشست، ولی خود را بر روی زانو به جلو می‌کشید. این حالت چندان ادامه نیافت تا این که «مالک بن نصر» با شمشیر ضربتی به سر مبارک او زد؛ کلاه خُودی که امام بر سر داشتند مملو از خون شد امام فرمود: «با این دست نه بخوری و نه بیاشامی و خداوند با ستمکاران محشورت سازد.» کلاه خُود را از سر برداشت و عمامه را بر کلاه خود بست.(34) دشمن امام را لحظه به لحظه بیشتر محاصره می‌کرد.

 

 

امام قدرت برخاستن نداشت. عبدالله بن الحسن به حمایت از امام وارد میدان شد و روی سینه امام به شهادت رسید.(82790) مردم تمایلی به قتل امام نداشتند؛ کشتن امام را هر قبیله به دیگر طائفه واگذار می‌کرد. (35)

ناگاه شمر فریاد زد: «منتظر چه هستید و چرا توقف کرده‌اید؟ همه بر او حمله کنید.» این بود که «زرعة بن شریک» ضربتی به کتف چپ امام زد و «حصین» تیری به گلوی امام نشانه رفت.(36) دیگری بر گردن امام زد و «سنان بن انس» با نیزه‌ای به سینه مبارک امام زد و قفسه سینه شکسته شد؛ هم او تیری به گلوی حضرت زد(37) و «صالح بن وهب» نیزه‌ای به پهلوی او زد.(38)

«هلال بن نافع» گفت: من نزدیک حسین ایستاده بودم امام در حال جان سپردن بود؛ «لیکن به خدا سوگند تا به حال کشته‌ای را ندیده‌ام به نیکویی او که در خون آغشته شود و اینگونه زیبای‌روی و نورانی باشد. آنقدر نور چهره او و زیبایی هیبتش مرا به خود مشغول داشته بود که به طور کلی از کشته شدن او غفلت داشتم»(39) در همان حال حضرت گاه طلب آب می‌کرد و دیگران از پاسخ به این درخواست ابا داشتند.

پس از هر حمله امام به وسط میدان باز می‌گشت و مکرر این عبارت‌ها را ترنم می‌فرمود: «لاحول و لا قوة الا بالله العظیم؛ هیچ قدرت و نیرویی نیست مگر از آن خدای بزرگ.» در همین حال گاه طلب آب می‌فرمود. شمر در پاسخ گفت: «آن را نمی‌آشامی تا به آتش وارد گردی... .»

 

امام و دعای آخر

چون آن حالت امام شدت یافت، سر به آسمان بلند کرد و چنین دعا کرد: «خدایا! تو برترین جایگاه را داری، بزرگ‌ترین قدرت، آنچه می‌خواهی می‌کنی، بی نیازی از خلایق، بزرگی‌ات بس عریض است و بر هر چه بخواهی توانایی، لطف و مهربانی تو نزدیک است، در عهد و پیمان راستگویی، نعمت تو سرازیر است و بلای تو نیکو، وقتی تو را بخوانم نزدیکی، هر چه را خلق کردی بر آن احاطه داری، توبه پذیرنده‌ای، از هر کسی که به تو باز گردد، بر هر چه اراده کنی دست یافته‌ای، هر چه را طلب کنی می‌یابی، وقتی که تو را شکر گویم تو سپاسگزاری، تو فراوان یاد می‌کنی هنگامی که تو را یاد می‌کنم، تو را می‌خوانم در حالی که محتاج و نیازمندم، در حال فقر به تو رغبت نشان می‌دهم، به سوی تو جزع می‌کنم، در حالی که بیمناکم، می‌گریم در حال گرفتاری و از تو کمک می‌طلبم در حال ناتوانی، به تو تکیه می‌کنم در حالی که کفایتم می‌کنی، پروردگارا! بین ما و قوم ما تو خود حکم کن؛ چرا که آنها ما را فریب دادند و ذلیل و خوار ساختند، به ما نیرنگ زدند و ما را کشتند در حالی که ما خاندان پیامبر تو و فرزند دوست محمد(صلی الله علیه و آله) هستیم که تو او را به پیامبری برانگیختی، و او را امین وحی خود دانستی، پس ما را در کارمان گشایش عطا فرما، ای بخشنده‌ترین بخشندگان!»(40)

سپس اینگونه فرمود: "اصبر علی قضائك، یا رب، لا اله سواك یا غیاث المستغیثین(41)؛ «الهی بر قضای تو شکیبایی می‌کنم، معبودی جز تو نیست، ای پناه درخواست کنندگان!»

نیز فرمود: « جز تو خدایی ندارم، و پرستش کننده‌ای جز تو نیست، بر حکم تو صبر می‌کنم، ای پناه کسی که جز تو پناهی ندارد! ای همیشگی که پایان ندارد! و ای زنده کننده مردگان! ای که بر کسب همه، احاطه داری! بین ما و بین آنها - ای بهترین حاکمان - تو خود قضاوت کن.»(42)

 

امام و پیام به خیمه‌ها

اسب امام در اطراف آن حضرت می‌چرخید و خود را به خون امام آغشته می‌کرد.(43) ابن سعد گفته بود: «این اسب، از اسبان خوب پیامبر است. او را بگیرند و محاصره کنند» اما مردم شام در این امر ناکام مانده بودند. بنابراین گفت: «او را رها کنید تا ببینم چه می‌کند.» او پیشانی خود را به خون حسین آغشته کرد و شیهه ای زد.(44) به فرموده امام باقر(علیه السلام) آن حیوان پیوسته از ستم به حسین و از امتی که پسر پیامبرش را کشته، می‌نالید و آن حیوان شیهه‌کنان به خیمه‌گاه می‌دوید.(45)

«ابوالحتوف جعفی» تیری به پیشانی امام نشانه رفت. امام به سختی آن را از پیشانی بیرون آورد. همراه آن خون بر صورت امام جاری شد. امام فرمود: «پروردگارا! تو می‌بینی که من در چه وضعیتی از این بندگان سرکش و معصیت کارت قرار گرفته‌ام، خدایا! تعداد اینها را برشمار و همه را خود بکش و بر روی زمین احدی از اینها را باقی مگذار و هرگز آنها را مورد بخشش قرار مده.»

«هنگامی که چشم زنان به آن اسب با یال و کاکل پر خون و زین واژگون افتاد، از خیمه‌گاه بیرون ریخته، موی پریشان کردند و بر صورت سیلی می‌زدند. بر چهره خود می‌نواختند، و فریاد ناله سر داده بودند. بعد از عزت، به ذلت و خواری افتادند و به سوی قتلگاه حسین شتابان می‌دویدند.»(46)

ام کلثوم فریاد می‌زد: «ای محمد و ای پدرم، ای علی جان و ای جعفر طیار و ای حمزه (سیدالشهداء) این حسین است که عریان به روی خاک کربلا افتاده.»(47) اما زینب(سلام الله علیها) اینگونه می‌نالید: "وا اخاه، وا سیداه، وا اهل بیتاه، لیت السماء اطبقت علی الارض و لیت الجبال تدكدكت علی السهل(48)؛‌ «وای برادرم! وای آقایم! وای اهل بیتم! ای کاش آسمان بر زمین می‌افتاد و کوهها بر دشت‌ها به هم می‌خورد.»

حضرت زینب (سلام الله علیها) نزدیک امام رسیده بود.

در همان حال عمر بن سعد با عده‌ای از یارانش به قتلگاه نزدیک شده بود و امام در آخرین لحظات عمر شریفش به سر می‌برد. پس زینب فریاد زد: «ای عمر! اباعبدالله را می‌کشند و تو به او می‌نگری؟» وقتی عمر سعد از زینب روی گرداند، اشک چشمانش بر موهای چهره‌اش جاری شد.(49)

زینب فرمود: «ویحکم، اما فیکم مسلم، فلم یجیبها احد(50)؛ وای بر شما! آیا در بین شما مسلمانی نیست؟ احدی او را پاسخ نداد.» پس از آن ابن سعد فریادی بر سر مردم زد که: بر او فرود آیید و او را راحت کنید» شمر با سرعت بر گودال وارد شد و بر سینه امام نشست و محاسن شریف آن ولی اعظم الهی را گرفت و با دوازده ضربه(51) سر مقدس عزیز زهرا(سلام الله علیها) را از تن مقدسش جدا ساخت.

آخرین مناجات امام «الهی رضاً برضاک؛ خدایا به رضای تو راضی و خشنود هستم» و آخرین کلامش «بسم الله و بالله و فی سبیل الله؛ به نام خدا و به کمک خدا و در راه خدا» بود.

 

پی‌نوشت‌ها:

1- بحارالانوار، ج44، ص 202 .

2- ابصارالعین، ص 23.

3- برای اثبات این مسئله ر ک: بحارالانوار، ج44، ص 269 و 250 .

4- ابصارالعین، ص 23 .

5- الارشاد، ج2، ص30 .

6- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص324.

7- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص338.

8- ابصارالعین، ص 24 .

9- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص 341- 340 .

10- کامل الزیارات، ص 75؛ بحارالانوار، ج45، ص87 .

11- بحارالانوار، ج45، ص 3.

12- الارشاد، ج2، ص96 .

13- الارشاد، ج2، ص97 .

14- مثیرالاحزان، ص72؛ خوارزمی، مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص33 .

15- مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص33؛ بحارالانوار، ج45، ص 50 .

16- مناقب آل ابی طالب، ج4، ص110.

17- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص452 .

18- اللهوف، ص52 .

19- بحارالانوار، ج 45، ص 50؛ نفس المهموم، ص 220 .

20- موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 491 .

21- مقتل الحسین مقرم، ص 227 .

22- اللهوف، ص 50 .

23- الخصائص الحسینیه، ص 188 .

24- المنتخب للطریحی، ص 439.

25- مناقب آل ابی طالب، ج4، ص 109 .

26- اللهوف، ص 53 .

27- اللهوف، ص 51 .

28- مقتل الحسین مقرم، ص 350 .

29- نفس المهموم، ص 221، مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 34 .

30- مقتل الحسین مقرم، ص 351 .

31- نفس المهموم، ص 222/ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 34/ اللهوف، ص 52 .

32- اللهوف، ص 52 .

33- مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 34 .

34- الکامل فی التاریخ، ج2، ص570؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص35 .

35- الارشاد، ج2، ص 110؛ اللهوف، ص 53- 52 .

36- الاتحاف بحب الاشراف، ص 52 .

37- اللهوف، ص 54.

38- بحارالانوار، ج 45، ص 54 .

39- بحارالانوار، ج 45، ص 57؛ اللهوف، ص 55 .

40- اقبال الاعمال، ج1، ص 315 و ج 3، ص 304؛ موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 510- 509 .

41- موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 510 .

42- ریاض المصائب، ص 465؛ موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 510 .

43- امالی الصدوق، ص 98؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 37 .

44- بحارالانوار، ج 10، ص 205 .

45- مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 37 .

46- بحارالانوار، ج 98، ص 322.

47- بحارالانوار، ج 45، ص 60؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 37 .

48- اللهوف، ص 54 .

49- الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 572 .

50- الارشاد، ج2، ص 112 .

51- مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 37 .

برگرفته از كتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی

 

 اشعار در مصیبت سید الشهداء علیه السلام

شعری از استاد سید محمد حسین شهریار

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
کوی دل با کاروان کربلا دارد حسین

ازحریم کعبه جدش به اشک شست دست
مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین

می برد در کربلا هفتاد ودو ذبح عظیم
بیش از این ها حرمت کوی منی دارد حسین

پیش رو راه دیار نیستی کافیش نیست
اشک وآه عالمی هم درقفا دارد حسین

بس که محملها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین



رخت ودیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا بجایی که کفن از بوریا دارد حسین

بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب
ور نه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین

سروران پروانه گان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین

سربه قاچ زین نهاداین راه پیمای عراق
می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین

او وفای عهد را با سرکند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین


دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
با کدامین سر کند مشکل دو تا دارد حسین

سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین

آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
عزت وآزادگی بین تا کجا دارد حسین

دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین

بعد از اینش صحنه ها و پرده ها اشکست وخون
دل تماشا کن چه رنگین سینه ما دارد حسین

ساز عشقست وبه دل هر زخم پیکان زخمه ای
گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین

دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین


شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین

اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندر این گوشه عزای بی ریا دارد حسین

 

دیگر اشعار و مرثیه های امام حسین علیه السلام

چشم انتظاری امام زمان (عج)

 

ای آخرین توسل سبز دعای ما

آیا نمی رسد به حضورت صدای ما

شنبه دوباره شنبه دوباره سه نقطه چین

بی تو چه زود می گذرد هفته های ما

در این فراق تا که ببینی چه می کشم

بگذار چشمهای خودت را به جای ما

موعود خانواده کی از راه می رسی

کی مستجاب می شود "آقا بیای ما"

کی می شود بیایی و از پشت ابرها

خورشید های تازه بیاری برای ما

آقا اگر نیایی و بالی نیاوری

از دست می رود سفر کربلای ما

سروده ی علی اکبر لطیفیان

×××

 

کاش این عقده ی دل وا می شد

درد این سینه مداوا می شد

همه ی آرزوی فاطمه با

دست پر خیر تو امضا می شد

کاش با هیبت مولایی تو

ریشه کن ریشه ی اعدا می شد

با ظهورت پسر سعی و صفا

رجعت حضرت سقا می شد

کاش با آن دم غوغایی تو

روح پژمرده ام احیا می شد

به امید قدمت ای آقا

مدفن فاطمه پیدا می شد

کاش تا تذکره ی کرب وبلا

امشب از لطف تو امضا می شد

 سروده ی کمال مومنی

×××

 

پایان شبهای بلند انتظاری

آیا برای آمدن میلی نداری

من نذر کردم خاک پایت را ببوسم

 آیا سر این بنده منت می گذاری

من قبل از اینها اینهمه میزان نبودم

آباد بود این خانه ی ما روزگاری

من دل ندادم تا که روزی پس بگیرم

 می خواستم پیشت بماند یادگاری

تا اینکه دلها بوی سجاده بگیرند

باید بیایی و کمی تربت بیاری

یک روز می آیی وتا روز قیامت

ما را به آقای محرم می سپاری

یک هفته دیگر دل آواره ی من

باید بسازد با فقیری با نداری

  سروده ی علی اکبر لطیفیان

×××

اشعار کلی ماه محرم و امام حسین(ع)

 

ما را برای نوکری ات انتخاب کن

دل را میان آتش عشقت مذاب کن

شاید اجل به ما ندهد عمر عاشقی

آقا بجان حضرت زهرا شتاب کن

اینجا فقط به نام شما آبرو دهند

ای صاحب کرم زدلم فتح باب کن

ما نذر مادران خود از روز اولیم

زان رو تو نذرشان زکرم مستجاب کن

ای مصحف ورق ورق آل فاطمه

شرح غمت به سینه ی ما هم کتاب کن

راضی نشو به خشکی چشم خرابمان

با نام خود تو چشمه ی ما را پر آب کن

دل می رود به کرب و بلا با مِی غمت

با جرعه اشک روضه تو ما را خراب کن

ای ناخدای کشتی الطاف سرمدی

ما را برای نوکری ات انتخاب کن

سروده ی کمال مومنی

×××

 

نبود شیعه با صفا اگر محرمت نبود

نبود مهر و هم وفا اگر محرمت نبود

گناه رسم رایج مردم هر زمانه بود

در این جهان بی صفا اگر محرم نبود

کسی برای توبه و دعای خود سبب نداشت

به بارگاه کبریا اگر محرمت نبود

تمام دین مصطفی گرمی و رونقی نداشت

نبود دین رهگشا اگر محرمت نبود

دعای آدم و خلیل نیاز نوح و جبرئیل

چگونه می شدی روا اگر محرمت نبود

زعش صحبتی نبود حب و ولایتی نبود

قسم به نام نینوا اگر محرمت نبود

به راه و رسم فاطمه که منتهای عزت است

کسی نبود آشنا اگر محرمت نبود

کرب و بلا و مرقدت صحن و سرا و گنبدت

نبود آشنای ما اگر محرمت نبود

فراتر از سخن بود آنچه نهان به دل شده

نبود صحبت از خدا اگر محرمت نبود

سروده ی جواد حیدری

×××

 

باز این دل برای تو زانوی غم گرفت

در کوچه های سینه زنی تو دم گرفت

یک حس آشنا به گلویم رسید وبعد

چشمم دوباره حال وهوای حرم گرفت

مدیون منم که با همه بی لیاقتی

دست تو دست سرد مرا باز هم گرفت

بوی تورا گرفته ام وشکر می کنم

آخر دعای نیمه شب مادرم گرفت

افتاد مثل مرده به روی زمین گرم

هرکس مسیح نام تورا دست کم گرفت

من از کجا اسیر عزای تو بوده ام

از آن زمان که دست مشیت قلم گرفت

می آید از فرات ولی زخم خورده است

ماهی که بر کرانه ی دوشش علم گرفت

سروده ی علیرضا لک 

×××

 

جوونی ما بفدات حسین جان

کی می رسیم به کربلات حسین جان

مهر تو آمرزش هرگناهه

گفته اینو خود خدات حسین جان

محل رفت و آمد ملک هاست

مجلس گرم روضه هات حسین جان

ببین شده فرش عزات حسین جان

هرکسی توی مجلست می شینه

پر می زنه تا کربلات حسین جان

غلام سیات رو سفیده به والله

منم گدای عاشقات حسین جان

تویی اقام تویی اقام همیشه

منم گدات منم گدات حسین جان

اگر به دام عشق تو اسیرم

نصیب من شده دعات حسین جان

قسم به مشک و علم و علمدار

منم دخیل پرچمات حسین جان

صدات می آد هنوز به روی نیزه

سوخته دل ما از صدات حسین جان

اون دلی که سوخته میون روضه

شد همنوا با بچه هات حسین جان

سروده ی جواد حیدری

×××

 

هر روز پای هر محنت گریه می کنم

بر هر هزار زخم تنت گریه می کنم

با دستهای نوحه ی تو سینه می زنم

با روضه های دل شکنت گریه می کنم

یعقوب های چشم من از دست رفته اند

از بس برای پیرهنت گریه می کنم

بر دست قبر هم کفن کربلا به تن

از داغ جسم بی کفنت گریه می کنم

گاهی شبیه روز دهم سرخ می شوم

بر لحظه ی به نی شدنت گریه می کنم

ای سوخته ترین بدن زیر افتاب

بر زخم تاول بدنت گریه می کنم

سروده ی محسن عرب خالقی

×××

 

یادی از ناله ی زهرا می کنم

بقچه ی محرمو وا می کنم

اومدم از بی بی مهلت بگیرم

که شاید تو این محرم بمیرم

دوس دارم به عشق این پیرن سیاه

روزیه من بشه یک دل پر آه

می نشینم روبروی پیرهنم

با لباسِ احرامم حرف می زنم

این لباس وقف طواف هیئته

یادگار خیمه های عترته

شبیه خیمه ی نیم سوخته شده

که با اذن فاطمه دوخته شده

مثل اون چادر خاکی و سیاه

حجابی شده بر این تن گناه

ریشه ی نخش پر از پیچ و تابه

حاصل گریه برای اربابه

بی بی جان دستمال اشکمو بده

پر کن از کوثر و مشکمو بده

تا شدم محرم این لباس سیام

تازه یک کمی شدم مثل آقام

منکه جز اشک ندارم هدیه کنم

بزا تا برا حسین گریه کنم

من می خوام قربونی آقا بشم

خاک پای مهموناش روی چشم

جوونیم فدای راهت آقا جون

فدای نیمه نگاهت آقا جون

سروده ی روح اله عیوضی

××××××××××××××

اشعار مربوط به حضرت مسلم

  

دل من بر سر این دار صفایی دارد

وه که این شهر چه بام و چه هوایی دارد

خانه ی پیر زنی خلوت زاویه ی من

هرکه شد وحی به او غار حرایی دارد

شب که شد داد زدم کوفه میا کوفه میا

مرغ حق در دل شب صوت رسایی دارد

پیکرم تا به زمین خورد صدا کرد حسین

شیشه از بام که افتاد صدایی دارد

پشت دروازه مرا فاتح ای مهمان کن

تا بدانند که این کشته خدایی دارد

هم سرم بی بدن و هم بدنم بی کفن است

حالم از قسمت آینده نمایی دارد

در سر بی بدنم هست هزاران نکته

سوره ی ما نیز بسم اله و بایی دارد

دید خورشید که در بردن این نامه شدم

دست بر دامن هر ذره که پایی دارد

همه از شش جهتم فیض عظیمی بردند

مسلم اینجا حرم و کربوبلایی دارد

در جمال تو جلالی است که سر می خواهد

 دلبر آن است که شمشیر و قبایی دارد

سر تصویر سلامت زشکستم غم نیست

حسن تو بهتر از این آینه هایی دارد

گر بریدند پر و بال مرا شکوه چرا

قله ی قاف تو سیمرغ فدایی دارد

سروده ی رضا جعفری

××××××××××××××

اشعار مربوط به ورود به کربلا

 

فرود آیید یاران! وعده گاه داور است اینجا
بهارستان سرخ لاله های پرپر است اینجا
چه غم؟ گر از منا و وادی مشعر سفر کردی
خدا داند که بهتر از منا و مشعر است اینجا
زیارتگاه کل انبیاء تا دامن محشر
مزار قتلگاه عاشقان بی سر است اینجا
فرود آیید ای یاران در این صحرا که می بینم
ز بانگ العطش غوغای روز محشر است اینجا
فرات از چار جانب موج زن، اما خدا داند
جواب العطش شمشیر و تیر و خنجر است اینجا
رباب! از اشک و خون دل، دو چشم خویش دریا کن
که آب تیر زهر آلوده، شیر اصغر است اینجا
به گل باران چه حاجت دشت و صحرا را؟ که می بینم
زمینش لاله گون از خون سرخ اکبر است اینجا
مبادا نام آب آرید! ای طفلان معصومم
که سقّای حرم خود از شما تشنه تر است اینجا
عَلَم افتاده، من تنها و اطرافم پر از دشمن
سر و دست علم دارم، جدا از پیکر است اینجا
برادر با تن عریان به موج خون و می بینم
که کعب نیزه، عرض تسلیت بر خواهر است اینجا
سزد دعوت کنم در کربلا پیوسته" میثم" را
که او را شور و حال و اشک و سوز دیگر است اینجا 

غلامرضا سازگار(میثم)

×× ×

 

آسمان در نظرم تیره و تار است حسین

هرطرف می نگرم بوته خار است حسین

تا رسیدیم اخا تشنگیم افزون شد

این عطش حاصل نفرین بهار است حسین

آن سیاهی که نمایان شده نخلستان نیست

پس چرا دشت پر از نیزه سوار است حسین

خنده ی حرمله در دشت طنین افکنده

به گمانم که پی صید شکار است حسین

کوفیان شهر ه ی غارتگری و تاراجند

حتم دارم که دگر آخر کار است حسین

سروده ی وحید قاسمی

××××××××××××××

اشعار مربوط به حضرت رقیه (ع)

 

پایم حریف خار مغیلان نمی شود

دست شکسته یار گریبان نمی شود

گیسو نمانده تا که پریشان کنم ترا

آری سر رقیه پریشان نمی شود

دستی که نمی شناسم از این قوم بی حیا

راضی به جز شکستن دندان نمی شود

گفتم شبیه روی تو خاکسترین شوم

دیدم که جز به آتش دامان نمی شود

تا مغز استخوان تن من سیه شده

دردی است در رقیه که درمان نمی شود

سروده ی محمد سهرابی

×××

 

فرصت نکرده‌ای که تنت را بیاوری

یا تکه‌هایی از بدنت را بیاوری

بی‌تن رسیده‌ای که برای دلم خبر

از تلخی نیامدنت را بیاوری

سر می‌نهم به نیت دامان تو بر آن

گر پاره‌ای ز پیرهنت را بیاوری

دردانه تو هستم و بوسم نمی‌کنی؟

یا رفته‌ای لب و دهنت را بیاوری؟

ای حنجر بریده به من قول می‌دهی؟

این بار شرح سوختنت را بیاوری؟

می‌دانم این که نعش خودت را نیافتی

می‌شد برای من کفنت را بیاوری

بابا، اگر دوباره سراغ من آمدی

یادت بماند این که تنت را بیاوری

سروده ی احمد رضا قدیریان

×××

 

ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت

کربلا از من عموی مهربانم را گرفت

وقت دلتنگی همیشه او کنارم می نشست

بی وفا دنیا انیس و هم زبانم را گرفت

از سر دوش عمویم عرش حق معلوم بود

منکر معراج از من نردبانم را گرفت

من به قول آن عمو فهمم ورای سنم است

دیدن تنهایی بابا توانم را گرفت

روز عاشورا چه روزی بود ؟! حیرانم هنوز

جان کوچک تا بزرگ خاندانم را گرفت

خرمن جسمی نحیف و آتش داغی بزرگ

درد رد شد از تنم روح و روانم را گرفت

تار شد تصویر عمه ، از سفر بابا رسید !

آن مَلَک آهی کشید و بعد جانم را گرفت

سروده ی کاظم بهمنی

××××××××××××××

اشعار دو طفلان حضرت زینب(س)

 

گیرم که رد کنی دل ما را ، خدا که هست
باشد،!! محل نده، قسم مرتضی که هست
وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست
چادر نماز حضرت خیرالنسا که هست
یک گوشه می نشینم و حرفی نمی زنم
بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست!
از درد گریه تکیه مده سر به نیزه ات
زینب نمرده،شانه ی دارالشفا که هست
قربانیان خواهر خود را قبول کن
گیرم که نیست اکبر تو، طفل ما که هست
گفتی که زن جهاد ندارد ، برو برو
لفظ برو چه داشت برادر؟ بیا که هست
خون را بیا به دو دست قربانی ام بکش
تو خون مکش به دست، عزیزم حنا که هست
گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم
از سر مرا تو باز مکن ، کربلا که هست
گفتی که بی تو سر نکنم، خوب نمی کنم
بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست!
سروده ی محمد سهرابی

×××

 

دویده ایم که همراه کاروان باشیم
رسیده ایم که در جمع عاشقان باشیم
به شوق اوج گرفتن ستاره آمده ایم
که خاکبوس قدمهای آسمان باشیم
شما و این همه غربت چگونه حان ندهیم؟!
خدا کند که سزاوار بذل جان باشیم
دو چشم حضرت مادر دو چشم باران است
چگونه شاهد این درد بی کران باشیم؟
دویده در رگ ما خون جعفر طیار
زمان آن شده تا عرش پرزنان باشیم
دوبال سبز پریدن به دست اذن شماست
اگر اجازه دهید از پرندگان باشیم
دو نوجوان فدایی دو نوجوان شهید
همان که آرزوی مادر است آن باشیم
سید محمد جواد شرافت

×××

 

حسین من حسین من درد منو دوا نما

حاصل عمرمو بگیر حاجتمو روا نما

بیا منو خجل نکن به پیش زهرا مادرم

بیا بذار منم کمی اجر غریبی ببرم

می خوام شبیه مادرم که مادر شهید بشم

روز قیامت کنار فاطمه رو سفید بشم

دسته گلام فدای اون کاکل ناز اصغرت

فدای قد اکبرت فدای اشک دخترت

درسته قابل ندارند دسته گلام برای تو

اگه اجازه می دادی زینب می شد فدای تو

اینا اگر جا بمونند میون خیمه می میرند

ببین کفن پوشیده اند تا اذن میدون بگیرند

به جون مادرم قسم آه و زاری نمی کنم

تو خیمه آروم می شینم بیقراری نمی کنم

تو که منوخوب می شناسی فقط تورو می خوام حسین

توعشق بازیِ با خدا هر جا بری می یام حسین

اینا اگر چه کوچیکند وارث خون حیدرند

آبروی منواینا با جانبازیشون می خرند

سروده ی جواد حیدری

××××××××××××××

اشعار شهادت حضرت عبداله ابن الحسن

 

پسر شاه کریمه سر این سفره سهیمه

از کوچیکی زیر دست لطف احسان قدیمه

ذکر خوابش عمو بوده شعر غربت می سروده

از همین حالا به فکر تقاص یاس کبوده

اینکه حبسه توی خیمه عمه این رو خوب می دونه

 یه بزرگمرد کوچیکه نمی شه اسیر بمونه

اونایی که بعد چندی در این خونه می مونن

دیگه کم کم یه چیزی از سر اهل بیت می دونن

می شینن مردا دو زانو می خونن درس الفبا

علماشم کم میارن سر درس طفل اینها

می گیرن مرگ و به بازی بچه های این قبیله

شهادت تو این قبیله به خدا رسمی اصیله

نوجوون دیدی تا حالا سرشو به دس بگیره

تو نبردی نابرابر بگه یا زهرا بمیره

 نوجوون دیدی علمدار که زیر بارون سنگه

یادگرفته از ابالفضل تا که بی دستی بجنگه

نوجوون دیدی که تشنه نه زره داره نه شمشیر

مقتل به هم بریزه بزنه نعره ی تکبیر

نوجوون دیدی بمونه پای اون قسم که خورده

نمی دونید سم اسبا چه بلا سرش آورده

نوجوون دیدی محرم شب پنجمه به نامش

باب قتلگاه ارباب صاحب سر امامش

سروده ی روح اله عیوضی

××××××××××××××

اشعار شهادت حضرت قاسم ابن الحسن(س)

 

چشم هایش همه را یاد مسیحا انداخت
در حرم زلزله ی شور تماشا انداخت
هیچ چیزی که نمی گفت فقط با گریه
جلوی پای عمو بود خودش را انداخت
با تعجب همه دیدند غم بدرقه اش
کوه طوفان زده را یک تنه از پا انداخت

بی زره رفت و بلا فاصله باران آمد
هر کس از هر طرفی سنگ به یک جا انداخت
بی تعادل سر زین است رکابی که نداشت
نیزه ای از بغل امد زد و او را انداخت
اسب ها تاخته و تاخته و تاخته اند
پس طبیعی است چه چیزی به تنش جا انداخت
با عمو گفتن خود جان عمو را برده
آنکه چشمش همه را یاد مسیحا انداخت
سروده ی علیرضا لک

××××××××××××××

اشعار شهادت حضرت علی اصغر(ع)

 

تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد
پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فرات !
یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد ؟
با دو انگشت هم این حنجره میشد پاره
چه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد
خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت
حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد ؟
خون حیدر به رگش ، در تب و تاب است ولی
بگذارید به سن علی اکبر برسد
دفن شد تا بدنش نعل نبیند اما
دست یک نیزه برآن حلق مطهر برسد
شعله ور میشود این داغ دوباره وقتی
شیر در سینه بی کودک مادر برسد
زیر خورشید نشسته ، به خودش میگوید
تیر نگذاشت که آن جمله به آخر برسد
سروده ی علی رضا لک

×××

 

هرکی گوشش به سخنهای منه

دیگه از تشنگی فریاد نزنه 

هر چی یار داشته بابا فدا شده

بچه ها دیگه بابا تنها شده

بابای ما دیگه سقا نداره

بره وبرای ما آب بیاره

من از ایین گوشه ی خیمه می دیدم

حرفاشو با قوم کافر شنیدم

می خواد از ماها خجالت نکشه

داره از دشمنا منت می کشه

نمی گم منت ذلت می کشه

بلکه منت هدایت می کشه

بچه ها دست بابا خونی شده

گمونم شش ماهه قربونی شده

بمیرم طوری قدم برمیداره

روی اومدن به خیمه نداره

عباشو طوری رو اصغر کشیده

معلوم خیلی خجالت کشیده

به خون فرق داداش اکبرمون

به تموم گلای پرپرمون

دیگه از خیمه ها بیرون نریزید

جلوی چشم بابا اشک نریزید

نذارید بابا خجالت بکشه

هر چی از دشمن کشیده بسشه

سروده ی شهید غلامعلی رجبی

××××××××××××××

اشعار شهادت حضرت علی اکبر (ع)

 

جوانم پای تا سر زخم دارد

زضرب تیغ و خنجر زخم دارد

شبیه لاله ی افتاده بر خاک

به هر گلبرگ پرپر زخم دارد

خدایا شاهدی بر حال و روزش

 که قد چند لشکر زخم دارد

نوشته رد خونش بردل خاک

تمام جسم اکبر زخم دارد

نشسته چند لایه زخم بر زخم

به روی زخم بدتر زخم دارد

چه گویم اربا اربا معنی اش نیست

زمفهومش فراتر زخم دارد

سروده ی احسان محسنی فر

×××

 

میان روضه های کربلایت

چه جانسوز است سوز ربنایت

قنوت گریه ات غوغا به پا کرد

که آتش زد بجان بچه هایت

چه جانسوز است آن لحظه که دیدند

وداعت بانوان خیمه هایت

مگر خود اذن میدانش ندادی

چرا پس گم نمودی دست و پایت

همه اینجا تو را با اشک دیدند

که با حسرت به او دادی رضایت

نمی گویم عدو با او چه ها کرد

که خم بنموده از غم هر دو پایت

چنان پشت تو را در خاک کردند

که خاکی گشته کل جامه هایت

برای مرهم داغ جوانت

کشیدی روی جسم او ردایت

ملائک آمدند بهر تسلا

که تا آرام تر آید نوایت

سروده ی کمال مومنی

××××××××××××××

اشعار حضرت ابالفضل العباس (ع)

 

از هیبت قدکشیده ات می ترسند
از خشم میان دیده ات می ترسند
عباس، به پهلوانیت قسم این لشکر
حتی  ز سر بریده ات می ترسند
 سروده ی مهدی صفی یاری

×××

 

تمام چار فرزندی که دارم

برای کربلایت می گذارم

برو آسوده باش چون گفته عباس

که دست از یاری ات من برندارم

سروده ی کمال مومنی

×××

 

امیر مه لقایی یا ابالفضل

سخاوت را خدایی یا ابالفضل

تمام هستی ام البنینی

شه مشکل گشایی یا ابالفضل

میان آسمانی پر ستاره

قمردر نینوایی یا اباالفضل

به جمع گریه کن های حسینی

محبت می نمایی یا اباالفضل

به دستی که قلم گشته به محشر

شفیع جمع مایی یا اباالفضل

پناه حضرت ارباب بودی

علی کربلایی یا اباالفضل

بدون توخدا داند که هیچم

تو هست شیعه هایی یا اباالفضل

سروده ی جواد حیدری

×××

 

همه ی حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن دم با توست
من از این جزر و مد سینه زنانت خواندم
ماه من، شورش شبهای محرم با توست
دشمن از ترس نگاهت مژه بر هم نزند
غضب آلوده ای و خشم خدا هم با توست
با حضورت حرم آل علی آرام است
تا زمانی که در این معرکه پرچم با توست
علقمه زیر شتاب نفست میسوزد
وعده ای داده ای و چشمه زمزم با توست
خرد شد ریخت به پایت همه هست حسین
قد بر افراشتن این کمر خم با توست
هیچکس مثل تو از وعده ی خود آب نشد
مشک شد پاره و تنها غم عالم با توست
سروده ی علیرضا لک

××××××××××××××

اشعار عاشورا 

 

داری عقیله خواهر من گریه می کنی ؟

آئینه برابرمن گریه می کنی

از لابه لای خیمه دلم تا مدینه رفت

خیلی شبیه مادر من گریه می کنی

دلشوره می چکد زنگاه سه ساله ام

وقتی کنار دختر من گریه می کنی

من از برای معجر تو گریه می کنم

تواز برای حنجر من گریه می کنی

امشب برای ماندن من نذر می کنی

فردا برای پیکر من گریه می کنی

امشب نشسته ای ومرا باد می زنی

فردابه جسم بی سر من گریه می کنی

سروده ی علی اکبر لطیفیان

×××

 

وداع

می روی همراه خودجانم به میدان می بری

در قفای خویشتن موی پریشان می بری

گرچه امرم بر صبوری می کنی جانا بدان

دست زینب را سوی چاک گریبان می بری

می روی با سر به سوی نیزه داران پلید

پیش چشمم تا رود برنیزه قرآن می بری

نعل مرکبهای دشمن تشنه کام سینه اند

بوسه گاه عشق زیر پای عدوان می بری

تا نماند دست خالی ساربان بی حیا

خاتم پیغمبران را ای سلیمان می بری

باز هم دارد به دستش حرمله تیر سه پر

بهر آن تیر سه شعبه قلب سوزان می بری

همسفر سالار زینب قدری آهسته برو

نیمه جان گشتم تو هم این نیمه جان را می بری

سروده ی احسان محسنی فر

×××

 

عاشورا

ته گودال پیکری مانده ؟!

که بگویم برادری مانده  ؟!

گفت بهتر که از جلو نبرید

بی گمان راه بهتری مانده

چقدر نامرتبت کردند

پیکری نیست پیکری مانده

چقدر غارت تو طول کشید

یک نفر رفته دیگری مانده

تازه این نیز سهم تا کوفه است

از تن تو اگر سری مانده

گرچه بیرون کشیدم از بدنت

ولی این تیر آخری مانده

فرضم این است پیرهن داری

با همین فرض ! معجری مانده

نه عقیق برادری ... حتی

نه طلاهای خواهری مانده

سروده ی علی اکبر لطیفیان

×××

 

گودال قتلگاه

بمان که روشنی دیده ی ترم باشی

شبیه آینه در برابرم باشی

هوای خیمه ی من بی نگاه تو سرد است

بمان که مایه ی دلگرمی حرم باشی

چه شد که از ته گودال سردر آوردی

تو زینت سر دوش پیمبرم باشی

در این شلوغی گودال تنگ قول بده

کمی مراقب پهلوی مادرم باشی

تو در بلند ترین نیزه منزلت کردی

به این بهانه مگر سایه ی سرم باشی

جواب خنده ی دشمن به خواهرت باکیست

مگر تو قول ندادی برادرم باشی

تو آفتابی وبالای نیزه هم که شده

 بمان که روشنی دیده ی ترم باشی

سروده ی علی اکبر لطیفیان

××××××××××××××

اشعار بعد از عاشورا

 

خداحافظی از کربلا

به سوی شام کوفه ام دل شکسته می برند

ببین که زینب توراغریب خسته می برند

همان وجود نازنین خدای صبر درزمین

تمام رکن قامتش زهم گسسته می برند

زیارت تو آمدم سرت نبود یا حسین

مرا برای دیدن سر شکسته می برند

تو در تنور و کودکان میان آتش حرم

غم تو ویتیم توبه دل شکسته می برند

ببین که یک شبه شده جمال ما همه کبود

زقتگاه تومرا به دست بسته می برند

سر امیر لشکرت به نیزه ها نمی نشست

ولی زبغض وکین سرش به نیزه بسته می برند

برای کودکان خود ز گوش کودکان تو

تمام گوشواره ها به مشت بسته می برند

سروده ی جواد حیدری

×××

مصیبت کوفه و شام

لبهای تو مگر چقدر سنگ خورده است؟
قاری من چقدر صدایت عوض شده
تشریف تو به دست همه سنگ داده است
اوضاع شهر کوفه برایت عوض شده
تو آن حسین لحظه گودال نیستی
بالای نیزه حال و هوایت عوض شده
وقتی ز روبرو به سرت می کنم نگاه
احساس می کنم که نمایت عوض شده
جا باز کرده حنجره ات روی نیزه ها
در روز چند مرتبه جایت عوض شده
طرز نشستن مژه هایت به روی چشم
ای نور چشم من به فدایت عوض شده
ما بعد از این سپاه تو هستیم یا حسین
جنگی دگر شده شهدایت عوض شده
تو باز هم پیمبر در حال خدمتی
با فرق این که شکل هدایت عوض شده
سرو ده ی علی اکبر لطیفیان

×××

 

این روزها غم تو مرا می‌کشد حسین

شب های ماتم تو مرا می‌کشد حسین

 

تا آن دمی که منتقم تو نیامده ست

سرخی پرچم تو مرا می‌کشد حسین

 

از لحظه‌ی ورودیه تا آخرین وداع

هر شب ، محرّم تو مرا می‌کشد حسین

 

هنگام پر کشیدن یاران یکی یکی

اشک دمادم تو مرا می‌کشد حسین

 

داغ علی اصغر و عباس و اکبرت

غم‌های اعظم تو مرا می‌کشد حسین

 

از قتلگاه تو چه بگویم؟ حکایتِ

انگشت و خاتم تو مرا می‌کشد حسین

 

بر نیزه در مقابل چشمان خواهری

گیسوی درهم تو مرا می‌کشد حسین

 

سالار سر بریده‌ی زینب سرم فدات

هستی فاطمه! پدر و مادرم فدات

 

 یوسف رحیمی

*******************************

 

التماس دعا

 

 
شب نهم شب تاسوعا متعلق به قمر بنی هاشم علیه السلام

شب نهم شب تاسوعا متعلق به قمر بنی هاشم علیه السلام

مقتل و مصیبت قمر بنی هاشم علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین وصلّی الله علی جمیع الأنبیاء والمرسلین وصلّ علی محمّد وآله الطاهرین، ولعن علی اعدائهم .
از سنگین ترین و سخت ترین مصائب کربلا، شهادت وجود مبارک قمر بنی هاشم(ع) است. شخصیت و عظمت و شهادت او را کتاب شریف ارشاد، بحار، فرصان الإیجا، پیشوای شهیدان، مقتل مقرّم، معال بسطین، کبریت احمر بیرجندی، اعیان الشیعه و منتهی الآمال و مقتل ابومخنف و منتخب تریهی نقل کردند

ادامه مطلب...
 
شب هشتم محرم متعلق به حضرت علی اکبر (علیه السلام)

شب هشتم محرم متعلق به حضرت علی اکبر (علیه السلام)

مقتل و ذکر مصیبت حضرت علی اکبر (عایه السلام)

حضرت على بن الحسین علیه‌‌السلام (على اکبر) اولین فرد از بنى هاشم بود که آماده نبرد شد.

ادامه مطلب...
 
شب هفتم محرم شب شیر خوار کربلا

شب هفتم محرم شب شیر خوار کربلا

علی اصغر سید الشهداء علیهما السلام

روضه شیر خوار کربلا حضرت علی اصغر(علیه السلام)

يكى از فرزندان امام حسين‏ (ع) كه شير خوار بود و از تشنگى، روز عاشورا بى تاب‏ شده بود. امام، خطاب به دشمن فرمود: از ياران و فرزندانم، كسى جز اين كودك نمانده ‏است. نمی ببينيد كه چگونه از تشنگى بى تاب است؟

ادامه مطلب...
 
شب ششم محرم الحرام قاسم ابن الحسن (علیه السلام)

شب ششم محرم الحرام قاسم ابن الحسن (علیه السلام)

روضه قاسم ابن الحسن (علیه السلام)


شهادت برای قاسم از عسل شیرین‌تر است.

ادامه مطلب...
 
<< شروع < قبلی 1 2 بعدی > انتها >>

صفحه 1 از 2
 

قرآن آنلاين

آمار بازديدکنندگان

mod_vvisit_counterامروز416
mod_vvisit_counterاین ماه5601
mod_vvisit_counterکل بازدیدها866237