اسوه های هدایت

 

 

نقش الگو و چالش‌هاي آن در پيش‌برد اهداف انقلاب اسلامي

نقش الگو و چالش‌هاي آن

در پيش‌برد اهداف انقلاب اسلامي

 

محمد عباس‌زاده جهرمي

چکیده

انسان‌ها براي پيش‌برد زندگي فردي و اجتماعي خود، نياز به الگو پذیری دارند. اداره‌ي جوامع بدون تبيين نيازها و افق فراروي با ملاحظه‌ی مشكلات و اشكالات گذشته، امري غير منطقي است، بدين جهت مديران جوامع موفق، سعي دارند الگوي اداره‌ي جامعه‌ي تحت مديريت خود را تبيين نمايند.

يكي از مباحث مهم در این خصوص، استفاده از الگوي ديگران و نحوه‌ي استفاده‌ی از آن است. تبيين اين مسأله كه از منظر اسلام چه محدودیتی براي استفاده از الگوي ديگران وجود دارد، در الگوسازي و نحوه‌ي تصميم‌گيري براي آينده‌ي كشور اسلامي نیز كاربرد پيدا مي‌كند.

قوام آیين اسلام و به خصوص شيعه، در پيروي بي‌چون و چرا از احكام و دستورات آن است اگر فردي خود را مسلمان يا شيعه مي‌داند اما نتواند در برنامه‌ريزي‌ها و كارهاي روزمره‌ي خود از دستورات آن تبعيت نمايد و آنها را زيرپا گذارد، ادعايي زباني داشته و به حقيقت آیین خود نرسيده است، بنابراين الگوي مدّ نظر آیین اسلام با الگوهای آیین‌ها و مكاتب ديگر  تفاوت اساسی دارد.

از جمله نتایج مترتب بر بحث الگوي انقلاب و شکل دهی آن، مباحث مختلفی چون الگوي اداره‌ي كشور پس از پيروزي، الگوي جهاد هنگام جنگ تحميلي، الگوي سازندگي كشور پس از فراغت از دفاع مقدس، الگوي پيشرفت و توسعه‌ي آن در دوران اخير است. لذا پاسخ به این سؤال مهم به نظر می‌رسد که آیا اقتباس از الگوهاي رايج در ديگر كشورها جایز است؟

يك انديشمند مسلمان، می‌تواند از نكات مفيد و سودمند ديگر الگوها -كه اصول و مباني اسلام را زير پا نگذارد- استفاده كند اما بايستي در تلاش باشد كه شاخص‌هاي تعريف شده براي الگوي او، اهداف و آرمان‌هاي اسلام را در جامعه پياده نمايد.

كليدواژه: الگو، انقلاب، اسلام، پيشرفت.

مقدمه

الگوپذيري، يكي از شايع‌ترين راه‌هاي رسيدن به اهداف مدّ نظر و از پيش تعيين شده است. بعضی از متفكران و صاحب‌نظران، كار خود را با نقش‌پذيري و شاخص‌گذاری تفكر یا شخصیتی، آغاز و در ادامه‌ي مسير خود، سعي كرده‌اند تغييراتي در آن به وجود آورند.

بحث الگو، گاهي در اخلاق و علوم تربيتي، به عنوان الگوي تربيتي يا رفتاري مطرح مي‌شود، گاهي در مديريت، يا ديگر شاخه‌هاي علوم انساني مطرح مي‌شود. گاهي هم در خارج از حيطه‌ي علوم نظری، به عنوان شاخه‌اي از فنون مورد بحث قرار مي‌گيرد. در اين نوشتار، به دنبال طرح آن در علمي خاص نيستيم، بلكه با نگاهي دقيق‌تر، علل جواز يا عدم جواز استفاده از الگوهاي مختلف را تحليل خواهيم کرد. سؤالي كه در اين پژوهش به دنبال پاسخي براي آن هستيم، عبارت است از:

«آيا توجه به الگو از منظر اسلام امري صحيح است؟» اگر پاسخ به اين سؤال، مثبت باشد، سؤالات ديگري مطرح مي‌شود که عبارتند از:

- تفاوت الگوي اسلامي با ديگر الگوها، در پيش‌برد اهداف انقلاب‌ها چيست؟

- ايفاي نقش آنها چگونه است؟

- به چه جهت متفكرين اسلامي بر نفي الگوي غرب، تأكيد دارند؟

قبل از آغاز بحث، مختصري واژه‌ي الگو را می‌کاویم.

در زبان انگليسي دو واژه‌ي «pattern» و «model» هم معنا با الگو قرار مي‌گيرد كه واژه‌ي model بيشتر در جامعه‌شناسي كاربرد دارد. در زبان عربي واژه‌ي «اسوه» و به مناسبتي «المِقطَع»معادل آن معرفي شده است.

واژه‌هايي چون طرح، نقشه، انگاره، شكل، قالب و ماكت نيز به گونه‌اي به معناي اين واژه نزديك است. الگو گاهي به معناي استراتژي نيز نزديك مي‌شود، اما اهل فن تفاوت‌هايي را بين اين دو ذكر كرده‌اند.

يك الگو، گاهي غايت و هدف را براي يك كار مشخص مي‌كند و گاهي برنامه و راه رسيدن به هدف را تعيين مي‌كند. تفاوت در اهداف و همچنين راه رسيدن به هدف، باعث مي‌شود كه الگوي ما متفاوت باشد.

ضرورت نياز به الگو

هر فردي در طول دوران زندگي خود به الگو و سرمشقي نياز دارد تا برنامه‌ها و كارهاي خود را طبق اين الگو طرح‌ريزي نمايد. نياز به الگو خواسته‌ي فطري هر انساني است كه ممكن است در دوره‌هاي مختلف زندگي با تغيير يا تعالي گرايش‌ها، خواسته‌ها، علوم و معارف، با معيارهايي متفاوت جلوه كند. شیعیان، کسانی را الگو و پيشواي خود قرار مي‌دهند كه از هرگونه خطا و عصيان به دور باشند که چنین شخصی همان امام معصوم یا انسان كامل است.

حال اين سؤال مطرح مي‌شود كه: آيا اهل بيت (ع) -امامان معصوم- هم از الگو استفاده مي‌كردند؟

بله. الگو بودن آنها براي بشريت، وقتي تمام مي‌شود كه خود آنها نيز اين مسأله‌ی فطري را بپذیرند. امام زمان (عج) در توقيعي به ابي عمر العمري مي‌نويسند:‌ 

«فِي ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) لِي أُسْوَةٌ حَسَنَة»

«حضرت فاطمه‌ي زهرا (س)، براي من الگو نمونه‌اي نيكو است.»

بنابراين تنها خداوند است كه بدون الگو و براساس حکمت خویش، آفرینش را به جنبش و حرکت وامی‌دارد. لغت «بديع» كه از اسمای خداوند متعال است، به معناي اين است كه بدون نياز به طرح يا الگو كار خود را انجام مي‌دهد:

«بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (بقره/117)

«او كسى است كه آسمانها و زمين را بدون الگو آفريده و چون قضاى امر براند تنها مى‏گويد باش و آن امر بدون درنگ هست مى‏شود»

امام باقر (ع) در پاسخ به سؤال حمران بن أَعيُن‏ در خصوص آيه‌ي فوق فرمود:

«خداى عزّوجلّ همه اشيا را به علم خود و بدون مثال و الگوى قبلى آفريد، آسمانها و زمين را خلق كرد، بدون اين كه از آسمان و زمينى، قبل از آن، الگو گرفته باشد.»

علامه طباطبائي (ره) در معناي كلمه «يبدؤا» در ذیل آیه‌ی كريمه‌ي « وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْه‏»، «بدء خلق» را همان ايجاد ابتدايى و بدون الگو دانسته است‏.

يكي از پاسخ‌هاي مكرر قرآن به منكرين معاد، توجه به سابقه و الگو نداشتن خلقت اولي است و اين كه اعاده‌ي چيزي كه مثالي براي آن، قبلا موجود شده، راحت‌تر است.

در حقيقت، به جهت وجود اين خوي الگوپذيري در انسان است كه قرآن وقتي به انديشه‌ي فرزندي خداوند در مسيحيت و يهوديت مي‌رسد، آن را تكرار انديشه‌ي كفار قبل از آنان معرفي مي‌كند.

مي‌توان مآل و بازگشت بحث تقليد را به همين مبحث انتخاب الگو دانست. آيين اسلام ضمن نگاهي منحصر به فرد به مسأله‌ی الگوپذیری، شاخص‌هاي آن را در قالبي خاص بيان كرده است.

از منظر انسان‌شناسي نيز مي‌توان بحث ضرورت توجه به الگوي مناسب را مطرح كرد:

  • الگوپذیری در دوران كودكي، به جهت محدوديت‌هاي اين دوران و علاقه‌ي مفرط به پدر و مادر، صرفاً به پدر و مادر يا ديگر اطرافيان نزديك او منحصر مي‌شود.
  • الگو پذيري در دوران نوجواني، تحت الشعاع علاقه به پدر و مادر و شخصيت الگوي شكل‌گرفته از دوران كودكي قرار مي‌گيرد.
  • تغييرات بيولوژيكي و روحي دوران جواني باعث مي‌شود، جوان، بخشي از گمشده‌ي خود را از بيرون محيط خانوادگي جستجو كند، در نتيجه دوستان اين دوران در شكل‌دهي شخصيت وي نقش مهمي ايفا مي‌كنند اگر الگوهاي دوران قبل از جواني به خوبي شكل نگرفته و يا نيازهاي اساسي وي را برآورده نكرده باشند، الگوي نامناسب اين دوران، مي‌تواند آسيب‌هاي جدي به شخصيت فرد وارد سازد.

اقسام الگو

الگوها به دو دسته‌ي مشروع و نامشروع یا مناسب و نامناسب تقسيم مي‌شوند که کتب آسمانی هر کدام به نوبه‌ی خود به شرح نمونه‌هایی پرداخته‌اند.

قرآن، بخش عظيمي از آيات خود را به سرگذشت اقوام پيشين اختصاص داده است تا انسان‌ها از اين نمونه‌ها و مثال‌ها عبرت بگيرند، در نتيجه به سرنوشت آنها گرفتار نشوند. بنابراين بازگشت فايده‌ي بيان تاريخ و مطالعه‌ي آن به تبيين الگوها جهت پذيرش الگوهاي صحيح و رد الگوهاي فاسد برمي‌گردد.

آيات زير به صراحت الگوي مناسب اهل ايمان و شاخص‌هاي آن را مطرح مي‌نمايد:

«در حالى كه شما مى‏توانستيد به رسول خدا (ص) به خوبى تأسى كنيد و اين وظيفه هر كسى است كه اميد به خدا و روز جزا دارد و بسيار ياد خدا مى‏كند.»

«ابراهيم و آنان كه با وى بودند براى شما الگو و اسوه خوبى هستند، آن زمان كه به قوم خود گفتند: ما از شما و از آنچه شما به جاى اللَّه مى‏پرستيد، بيزاريم و به شما كفر مى‏ورزيم و از هم اكنون تا ابد بين ما و شما عداوت و كينه آغاز گرديد، مگر آن كه به خداى يگانه ايمان بياوريد.»

«از ميان شما آنهايى كه اميدوار به خدا و روز جزايند همواره در ابراهيم و يارانش الگو داشته‏اند و اما آنهايى كه از شما هنوز هم كفار را دوست مى‏دارند خداى تعالى بى‏نياز و ستوده است‏.» 

برابر آيات فوق مي‌توان گفت: قوام ايمان، به الگوپذيري از الگوهايي چون پيامبر اكرم (ص)، حضرت ابراهيم و يارانش و تبرّي از دشمنان اسلام دانست.

عنوان شيعه، وقتي از حالت ادعاي صرف، خارج می‌شود و جنبه‌ی حقیقی پیدا می‌کند كه شاخص‌هاي مطرح شده توسط اهل بيت -عليهم السلام- براي ايجاد اين عنوان، رعايت شود. به نظر مي‌رسد حتي ادعاى محبت بدون تلاش براي تبعيت از آنان مقبول نيست.

واژه‌ي «شيعه» نيز به شاخص‌هاي الگويي اهل ايمان اشاره دارد. قرآن كريم، پس از بيان داستان حضرت نوح -عليه السلام- مى‌فرمايد: «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لاَِبْراهِيمَ»

«و بى‌گمان ابراهيم -عليه السلام- از پيروان او [نوح -عليه السلام-] است»

يعنى حضرت ابراهيم -عليه السلام- درست همان راهى را مى‌پيمود كه حضرت نوح -عليه السلام- پيموده بود.

بنابراين شيعه‌ي واقعى، بايد دقيقاً با پيروى از ائمه‌ي اطهار-عليهم السلام- آنان را در گفتار، رفتار، کردار، عبادت و...، الگو و سرمشق خود قرار دهد و متمسك به سيره‌ي عملى آنان باشد.

امام صادق (ع) ويژگي‌هاي شيعه را در روايت زير معرفي مي‌كند:

«يَا ابْنَ جُنْدَبْ اِنَّما شيعَتُنا يُعْرَفونَ بِخِصال شَتّى بالسَّخاءِ و البَذْلِ لِلاِخوانِ و بِاَنْ يُصَلّوا الْخَمْسينَ لَيْلاً و نَهاراً. شيعَتُنا لا يَهِرُّونَ هَريرَ الْكَلْبِ و لا يَطْمَعونَ طَمَعَ الْغُرابِ و لايُجاوِرونَ لَنا عَدُوّاً و لايَسْأَلونَ لنا مُبْغِضاً وَ لَوْ ماتُوا جُوعاً. شيعَتُنا لايَأْكُلونَ الْجِرّيَّ و لايَمْسَحونَ عَلَى الْخُفَّيْنِ و يُحافِظونَ عَلَى الزَّوالِ و لايَشْرَبونَ مُسْكِراً.

قُلْتُ جُعِلْتُ فِداكَ فَأَيْنَ أَطْلُبُهُمْ؟

قال: عَلى رُؤُسِ الجِبالِ و اَطرافِ المُدُن و اِذا دَخَلْتَ مدينةً فَسَلْ عَمَّنْ لايُجاوِرُهُمْ و لايُجاوِرونَهُ فذلِكَ مُؤمنٌ كما قال اللّهُ «وَ جاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدينَةِ رَجُلٌ يَسْعى...»

سرفصل‌هاي مهمِ ويژگي‌هاي يك شيعه و الگوي وي، طبق روايت فوق -به اختصار- عبارت است از:

1. گشاده دستى نسبت به برادران ايمانى

2. پاي‌بندي به نمازهاي واجب و مستحب

3. پرخاش‌گر نبودن

4. طمع كار نبودن

5. عزت نفس در برابر دشمنان اهل بيت -عليهم السلام-

6. دورى از دشمنان اهل بيت

7. عمل به فتاواى اهل بيت -عليهم السلام- در كليه احكام

 

از منظر شهيد مطهري (ره) مي‌توان شاخص‌هاي الگوي نامشروع و نامناسب را چنين شمرد:

  • سنت‌گرايي بي‌منطق، طبق مضمون آيه‌ي 23 سوره‌ی زخرف
  • نوگرايي بي‌منطق
  • قهرمان‌گرايي بي‌منطق
  • هوي و هوس‌گرايي و دنياپرستي

بنابراین شیعه کسی است که با پایبندی به اصول و سرمشق قراردادن الگوهای مناسب نوع خاصی از رفتار، عقیده، کردار و ... را می‌پذیرد و بدان جامه‌ی عمل می‌پوشد.

چالش‌هاي الگو

در عين اين كه استفاده‌ی از الگو، امري صحيح و ضروري است، لازم است كه در انتخاب الگو، دقت كافي داشت. هر الگويي را نمي‌توان به عنوان يك الگوي سازنده و قابل اعتنا قبول كرد. الگوي رفتاري فردِ بي‌دين را نمي‌توان دقيقاً به عنوان الگوي يك مسلمان توصيه يا طرح كرد. چنان كه در قسمت قبل گذشت، مسلمان، شيعه و يا محب اهل بيت بودن به داشتن يك سري ويژگي‌هاست، پس اگر سرمشقي بخواهد اين ويژگي‌ها را سلب نمايد و يا آنها را با چالش مواجه نمايد، به سرعت و به شدت بايستي در آن تجديد نظر كرد.

به علاوه مي‌توان چنين گفت كه: در حقيقت هر الگويي بر يك سري مبادي و اصول بنا شده و طبق فرهنگي خاص شكل گرفته است، بنابراين بي‌توجهي به اين مبادي، اصول و فرهنگ، مشكلاتي را براي پیروان آن به وجود خواهد آورد و او را نسبت به مبادي يا فرهنگ خود بيگانه خواهد كرد.

دقت در انتخاب الگو، صرفا در مسائل فردي و تعيين الگوي رفتاري مطرح نيست بلکه الگوي مديريتي، اقتصادي، جامعه‌شناختي، سياسي، انسان‌سازي و... همگي به شاخص‌هايي نياز دارد كه اين شاخص‌ها، قابل تطبيق بر هر فرهنگ يا آییني نيست.

تعيين استراتژي‌ها، سند چشم‌انداز، توسعه و پيشرفت، تكنيك‌ها و تاكتيك‌هاي مقابله با دشمن در جبهه‌ي فيزيكي و فرهنگي، همگي بر تعريف شاخص‌هاي الگوي مقبول و مورد تأييد در اين زمينه‌هاست كه قابل تقليد از ديگر فرهنگ‌ها نيست.

در بخشي از سرفصل‌های مطرح برای اسلامي شدن علوم انساني - كه مدنظر امام راحل (ره) و مقام معظم رهبري -دام ظله- بوده است - لازم است به تعيين و تبيين اصول و شاخص‌هاي الگوي تعريف شده توسط اين علوم، پرداخته شود كه اهل علم و تحقيق در اين زمينه‌ها نبايستي از آن غفلت ورزند.

الگوی برتر

حال كه با اهميت انتخاب الگو و چالش‌هاي پيرامون آن آشنا شديم، دو سؤال مطرح مي‌شود كه

الف) الگوي يك فرد مسلمان با فرد غير مسلمان چه تفاوت‌هايي دارد؟

ب) در بحث انقلاب و پيش‌برد اهداف آن مشكل غرب يا شرق در الگوگيري از آن چيست؟

اسلام هم چون مسيحيت يا ديگر آیین‌ها نيست كه صرفاً يك سري دستور عبادي يا اخلاقي را مطرح كند و به ديگر مسائل، كاري نداشته باشد. اسلام، ديني است كه عهده‌دار تأمين سعادت دنيوي و اخروي مسلمانان است، لذا براي تك تكِ برنامه‌ها و كارهاي انسان‌ها، راه و روش پيشنهاد مي‌كند. بنابراين فردی اگر بخواهد مسلمان باشد، لازم است الگوي زندگي خود را مطابق با دستورهای آیین خود تعريف نمايد.

به علاوه، در حقيقت پس از تبيين دقيق يك الگو، مي‌توان گفت كه آن الگو بر چه مبادي و اصولي استوار است؛ اسلام نسبت به اين مبادي، اصول و روش اجراي آنها ساكت نيست، لذا بدون توجه به اين مسائل، نمي‌توان به الگوي مدّ نظر اسلام دست يافت.

برخی از معيارهايي كه باعث تفاوت الگوهاي اسلام و غرب می‌شوند، عبارتند از:

1- تفاوت در روش اجرا (متد): اسلام، اجازه نمي‌دهد براي رسيدن به هدفي خاص – اگر چه هدف، صحيح يا مقدس باشد - از هر طريق و راهي، استفاده كرد؛ يعني هدف، وسيله را توجيه نمي‌كند. مسلمان، نبايستي براي نيل به اهداف مدّ نظر اسلام از هر راهي استفاده كند، بلكه لازم است، علاوه بر هدف نيك، راه صحيح نيز برگزيند.

2- فرد مسلمان، براي انجام كارها و نوع تصميم‌هاي خود در زندگي، بايستي بتواند جواب‌گوي خداوند باشد و دليلِ قابل ارائه به محكمه‌ي الهي داشته باشد. از منظر اسلام، نمي‌توان بدون داشتن حجت و دليلي مطمئن، انجام كاري را توصيه كرد. بنابراين در بحث انقلاب، يك مسلمان مقلد، بايستي در انجام اعمالي چون ميزان و نحوه‌ي ابراز مخالفت با دستگاه حاكم، مجوزي از جانب مجتهدی جامع الشرائط داشته باشد و به عبارت دیگر تابع حکم او باشد.

3- قاعده‌ي اهم و مهم: براي انجام يك تكليف بايستي دقت كرد كه اين تكليف مزاحم تكليف ديگري نباشد و در صورتي كه با تكليف ديگري در تزاحم باشد، از بين دو تكليف، آن را كه مهم‌تر است و ملاك قويتري دارد، مقدم مي‌شود و ديگري به زماني ديگر واگذار مي‌شود.

الگوي انقلاب و رسالت خواص

خواص را در هر دوره‌اي -صدر اسلام يا بعد از آن، پيش از پيروزي انقلاب يا پس از آن- مي‌توان به دسته‌هاي مختلفي تقسيم نمود. خواص در يك تقسيم عمده، به خواص جبهه‌ي حق و خواص جبهه‌ي باطل تقسيم مي‌شوند. شيطان، بزرگ‌ترين سردمدار خواص جبهه‌ي باطل و نفاق است. عده‌اي با علني كردن مخالفت با حق، از ابتدا مشي خود را تبعيت از شيطان قرار مي‌دهند، اين دسته، براي ايجاد انحراف در جبهه‌ي حق خطر کمتری دارند، لذا آن را كنار مي‌گذاريم و به تحليل ايجاد انحراف در جبهه‌ي حق مي‌پردازيم.

هيچ كس دوست ندارد كه شيطان را الگوي خود قرار دهد و ياري‌كننده‌ي او باشد اما چرا عده‌اي كه در ابتدا در جبهه‌ي حق و براي آن، قدم و قلم مي‌زنند، راه خود را از اين جبهه جدا مي‌سازند و به جبهه‌ي باطل گرايش پيدا مي‌كنند؟

خواص به جهت نوع الگوگيري خود به چهار دسته تقسيم مي‌شوند:

  • برخي خواص با اين كه افرادي سالم و صالح هستند اما نمي‌توانند خود را به روز كنند لذا نيازهاي جامعه را به خوبي تشخيص نمي‌دهند؛ به عبارت ديگر، اين دسته در تشخيص وظيفه و الگوي خود، دچار سردرگمي و حيرت‌اند. اين دسته، در زمان پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، بيشتر روي‌كردي انفعالی به مسائل و مشكلات پيش روي انقلاب نشان مي‌دادند و خود را درگير آن نمي‌كردند.
  • برخي خواص، الگوي خود را در بين چهره‌هاي مطرح در كشورهاي شرقي يا غربي قرار مي‌دهند. الگوي اين دسته پيش از پيروزي انقلاب، انقلاب‌هاي انجام شده در كشورهاي ديگر بوده است. اين دسته با مطالعه‌ي كتب مطرح در اين زمينه، سعي داشتند نسخه‌ي اجرا شده‌ی در آن كشورها را دقيقاً - طابقاً نعل بالنعل- در كشور ما پياده كنند. اين نوع روي‌كرد، به جهت هم‌خوان نبودن با مباني اسلام، باعث ايجاد انديشه‌اي التقاطي و در نتيجه بروز انحراف در جريان انقلاب شد.
  • برخي خواص، الگوي خود را تشخيص مي‌دهند اما الگوي آنان، برخلاف الگوي رهبر جامعه است. در جريان انقلاب، الگوي عده‌اي، الگويي غربي نبود، اما در عين حال، الگوي مدّ نظر سكان‌دار انقلاب، حضرت امام خميني (ره) هم نبود. اين دسته با اين كه وظيفه‌ي خود را تشخيص داده بودند اما به جهت انتخاب روي‌كردي سطحی، براي پيش‌برد كشتي انقلاب، كمك شاياني انجام نمي‌دادند.
  • دسته‌ي چهارم، خواصي هستند كه با تشخيص الگوي صحيح، براي نيل به اهداف و آرمان‌هاي اصيل اسلام بيش‌ترين خدمت‌ها را ارائه مي‌كنند. پيش از پيروزي انقلاب، اين دسته بودند كه با تشخيصِ صحيح الگوي مد نظر حضرت امام خمینی (ره)، سعي مي‌كردند با استفاده از نظریات ايشان، اهداف او را در جامعه پياده كنند. اين دسته، گرچه از لحاظ عدّه در اقليت و هم چنين جائز الخطا بودند، اما فضل الهي، كار خالصانه‌ي آنها، باعث پيش‌برد اهداف انقلاب اسلامي، طبق الگوي مدّ نظر رهبر آن مي‌شد.

برخي از خواص دسته‌ي دوم، كه با اصول و مبادي اسلام آشنا نبودند، نسخه‌ي نجات كشور را در پيروي بي‌چون و چرا از آرمان‌هاي ديگر كشورها جستجو مي‌كردند. البته ايران، كشوري مسلمان بوده و هست و اين دسته نمي‌توانستند كار خود را بدون رنگ و لعاب اسلامي پيش برند، لذا از قرآن يا نهج البلاغه نيز براي تبيين الگوي خود استفاده مي‌كردند، اما نه اين كه به آرمان و الگوي قرآن يا نهج البلاغه دست پيدا كرده باشند و آن را تبيين كنند، بلكه به جهت اين كه آن را در خدمت اهداف و الگوي مدّ نظر خود قرار دهند که اين كار، چيزي جز تفسير به رأي نيست.

در صحيفه‌ي نور از قول امام (ره) مي‌خوانيم:

من نجف كه بودم، يك نفر از همين افراد پيش من آمد. قبل از اين بود كه آن منافقين پيدا بشوند. شايد بيست روز- بعضيها مى‏گفتند 24 روز- پيش من بود. هر روز به آنجا مى‌آمد و روزى شايد دو ساعت از قرآن و نهج البلاغه صحبت مي‌كرد. همه‌ي حرفهايش را زد. من يك قدرى به نظرم آمد كه اين نهج البلاغه و قرآن وسيله براى مطلب ديگرى است.

اين قدر نهج البلاغه خوب مي‌خواند كه منِ طلبه اين قدر نهج البلاغه و قرآن خوان نبودم. ايشان حدود ده- بيست روز ماند. به حرفهايش خوب گوش كردم و به او [در حين حرفها] جواب ندادم. آمده بود كه از من براي قيام مسلحانه تأييد بگيرد.

من گفتم: نه، قيام مسلحانه، حالا وقتش نيست؛ نيروى خودتان را از دست مى‏دهيد و كارى هم از دست‌تان برنمى‏آيد. ديگر بيش از اين به او چيزى نگفتم. بعد هم معلوم شد كه مسأله همان طورها بوده است.


 

جناب آقای حاج جلال الدین آتشی نقل می کند:

سال 1347 بود. در مجلسي خدمت آيت الله حق‌شناس (ره) بوديم، بحث انحرافِ برخي جريان‌هاي انقلابي مطرح شد. جناب آقاي حاج نعمت الله تُقاء - كه از همان اوايل به تفاوت روي‌كرد ياران انقلاب با اين افرادي كه بعدها انحرافشان آشكار شد، پي برده بود - چنين گفت:

تفاوت اينها (فرقه‌هاي منحرف) با كمونيست‌ها، يك نماز است كه اينها مي‌خوانند و آنها نمي‌خوانند.

غرق شدن عده‌اي از اين دسته‌ي دوم در اصول و مباني انديشه‌هاي مادي و كمونيستي، تا بدانجا ادامه پيدا كرد كه:

  • برخي از آنان به تدريج نسبت به برخي از ظواهر شرع مقدس اسلام، بي‌اعتنا شدند. به عنوان نمونه، تشكيل خانه‌هاي تيمي غير اسلامي و اجراي برنامه‌هاي مخرّب در پيش‌برد اهداف انقلاب ضروري مي‌دانستند.
  • ادامه‌ي مسير فوق، برخي را به ديگر ظواهر شرع مقدس، بي‌تفاوت كرد تا بدان جا كه حتي براي نماز - كه يكي از ضروريات دين ماست و مرز بين اسلام و كفر معرفي شده است- ارزش چنداني قائل نبودند و آن را كنار گذاشتند. برخي از اين دسته - كه در انديشه‌ي انحرافی و التقاطي خود غوطه‌ور بودند- سعادت انقلاب را در كشتن ياران انقلاب؛ هم چون: شهيدان بزرگوار مفتح (ره)، مطهري (ره)، بهشتي (ره)، دستغيب (ره) و... يافتند.
  • برخي از آنان، از طريقي ديگر، به دامن همان كساني افتادند كه براي آنها مبارزه مي‌كردند. همه‌ي اين افراد در كنار ديگر ياران انقلاب، براي بيرون راندن شاه و آمريكا از اين كشور تلاش مي‌كردند اما ادامه‌ي مسير اين دسته، آنها را به جانب صدام و آمريكا كشاند.

    آقای آتشی نقل می نمایند:

بعد از كشته شدن هسته‌هاي اوليه مجاهدين خلق - مثل سعيد محسن- خدمت آيت الله حاج شیخ محمدعلی شرعي -دامت برکاته- رسيديم تا از برخي عقايد آنان سؤال بپرسيم؛ از جمله، مسائلي كه طرح شد عقيده‌ي آنها به تخريب بانك‌ها، غارت اموال عمومي و... بود. آيت الله شرعي فرمود:

اينان براي انجام اين كارهاي خود از كسي هم اجازه مي‌گيرند و مجوز شرعي دارند؟

امام راحل در روزهاي آغازين پس از پيروزي انقلاب اسلامي در بخشي از سخنان خود چنين مي‌فرمايند:

«اميدوارم نصيحت اين درد چشيده را بشنويد، چنانچه اين نصيحت را به آن جوانان و طبقه‏اى كه در اين موقع حساس موجب تفرقه مى‏شوند، مى‏كنم. من خوف آن را دارم كه اين تفرقه‏اندازي‌ها به ضرر ملت رنج ديده و زيان خود آنان تمام شود. من از روزگار سياه اختناق و اسارت بيم ناكم. من از اين گرايشهاى غربى و شرقى متأسفم. فرزندان من! به آغوش اسلام برگرديد و از فرهنگ غنى اسلام بهره برداريد، گول آنانى را كه جز مكيدن خون ملتهاى مستضعف، مقصدى ندارند، نخوريد، و از مسير انقلاب اسلامى خارج نشويد كه خير شما و ملت شما در آن است.»

تقسيم‌بندي فوق براي خواص، منحصر به زمان قبل از انقلاب نيست، در تبيين الگوي سازندگي، الگوي پيشرفت و... نيز اين روي‌كردها با قوت و ضعف خود وجود دارد.

الگوي پيشرفت

پيشرفت و توسعه‌ي يك كشور نيز بي‌بهره از تبيين الگو نيست و انديشمندان يك كشور لازم است كه در اين زمينه مباحثي جدّي و اصولي دنبال كنند. اين مسأله، خود بحثي مفصل مي‌طلبد كه از عهده‌ي اين مقاله خارج است، صرفاً مختصري به آن مي‌پردازيم. ابتدا تعريف آن:

 فريدمن مي‌گويد: «توسعه، يك روند خلاّق و نوآور در جهت ايجاد تغييرات زير بنايي، در سيستم اجتماعي است.»

مايكل تودارو مي‌گويد: «توسعه، جرياني چند بعدي است كه مستلزم تغييرات اساسي در ساخت اجتماعي، طرز تلقي، باورهاي عامه‌ي مردم و نهادهاي ملّي و نيز تسريع رشد اقتصادي، كاهش نابرابري‌ها و ريشهكن كردن فقر مطلق است.»

چارلز كيندل برگر مي‌گويد: «توسعه‌ي اقتصادي بر مبناي توليد بيش‌تر و پديد آمدن تحول در چگونگي توليد و بر تجديدنظر در تخصيص منابع و نيروي كار به شعبه‌هاي مختلف توليد استوار است.»

توسعه، فرايندي است كه توليد با استفاده از ابزارهاي پيش‌رفته‌ي جديد، از وضعيّت سنّتي به روش نوين، متحول گرديده، انسان‌ها تخصّص و مهارت لازم و فرهنگ مناسب با توسعه را كسب كرده و روند انباشت و به كارگيري سرمايه در جامعه، همراه با مديريتي كارا و با ثبات تحقق يافته باشد.

آيت الله العظمی خامنه‌اي -دامت برکاته- در تبيين «الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت» توجه به برخي نكات را مهم ديدند:

  • استفاده از واژه‌ي «پيشرفت» به جاي «توسعه» بيان‌گر كنار گذاشتن لوازم و توابع منفي توسعه است. در حقيقت اين نگرش بيان‌گر تفاوت اساسي الگوي ما با كشورهاي توسعه‌يافته، از همان ابتدا براي رسيدن به غايت و اهداف مدّ نظر است.
  • عنوان اسلامي در آن، بر تكيه‌ي اهداف، شاخص‌ها و شيوه‌هاي اجراي اين الگو بر معارف اسلامي نظر دارد و عنوان ايراني به لزوم توجه كردن به شرائط، زمان و محل اجراي الگو اشاره دارد.
  • پيشرفت مدّنظر ما در چهار حيطه مطرح مي‌شود: پيشرفت فكري، پيشرفت علمي، پيشرفت زندگي و پيشرفت معنوي كه روح پيشرفت در بقيه‌ي حيطه‌هاست.
  • شاخص‌هاي تأمين كننده‌ي عنوان اسلامي در «الگوي اسلامي-ايراني پيشرفت» عبارتند از:
    • توجه به توحيد
    • توجه به معاد، هدف زندگي و سعادت
    • عدم تفكيك دنيا از آخرت
    • توجه به مباني انسان‌شناسي اسلامي
    • صلاحيت داشتن حاكم و مديران جامعه
  • در سايه‌ي توجه به شاخص‌هاي فوق مي‌توان به الگويي قابل دفاع براي تأمين عدالت، امنيت، رفاه، ثروت و امثال آن دست پيدا كرد.

مي‌توان گفت انتخاب عنوان «ايراني- اسلامي» براي اين الگو و سند بالادستي كشور از جانب رهبر معظم انقلاب، برگرفته از عنوان «جمهوري اسلامي» توسط بنيان‌گزار انقلاب اسلامي و ادامه‌ي راه آن رهبر كبير (ره) است.

نتيجه‌

حقيقت آیین اسلام و به خصوص شيعه، در پيروي دقيق از احكام و دستورهای آن است، بنابراين بر هر فردي كه خود را مسلمان يا شيعه مي‌داند، لازم است كارها و برنامه‌‌هاي خود را مطابق دستورهای آیین خود تنظيم نمايد. از آن جايي كه اسلام آییني صرفاً فردي نيست و علاوه بر تأمين سعادت فرد، براي اداره‌ي جامعه و برآوردن نيازهاي آن به سمت كمال مطلوب، دستورهای مختلف و متعددي ارائه مي‌كند، تبيين الگوي مدّ نظر اين آیین در حيطه‌هاي مختلف برعهده‌ي كارشناسان و انديشمندان متعهد اين آیین است که می‌توان الگوهای زیر را برشمرد:

الگوي مديريت اسلامي، الگوي اقتصاد اسلامي، الگوي رسانه‌هاي مختلف، الگوي شهرسازي، الگوي شهرداري و كشورداري، الگوي انقلاب، الگوي چينش قواي مختلفِ اداره كننده‌ي كشور و دستگاه‌هاي نظارتي، الگوي جهاد، الگوي سازندگي، الگوي پيشرفت و ... .

با توجه به ويژگي‌هاي آیین اسلام، الگوي مدّ نظر اين آیین را نيز نمي‌توان از الگوي ديگر آیین‌ها و مكاتب تقليد نمود و حتي نمي‌توان با رنگ و لعاب اسلام، برخي الگوها را - كه از اساس و مبنا، با اسلام مخالفند - اسلامي كرد.

يك انديشمند مسلمان، اگر بخواهد از الگويي استفاده كند، بايستي ابتدا آن الگو و مسائل مترتب بر آن را به خوبي بشناسد و در مرحله‌ی دوم مبادي و اصول حاكم بر اين الگو را تشخيص دهد. و در مرحله‌ی سوم با مباني و اصول اسلام آشنايي كامل داشته باشد.

بنابراين از شاخص‌ها و نكات مفيد و سودمند الگوي انتخاب شده، در صورتي مي‌توان استفاده كرد كه مبادي و اصول حاكم بر آن، با اصول و مباني اسلام، تعارض نداشته باشد. البته بايستي اين نكته را نيز مد نظر قرار داد كه شاخص‌هاي تعريف شده براي الگو باید، به سمت و سوي پياده‌سازي اهداف و آرمان‌هاي اسلام در جامعه سوق پيدا كند.

 

 

منابع

  1. ابن شعبه حراني، حسن بن علي، تحف العقول، قم: مؤسسه النشر الإسلامي التابعه لجماعه المدرسين في الحوزه العلميه، 1404ق، چاپ دوم.
  2. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، ج8،‏ بيروت: دار صادر، 1414ق، چاپ سوم.
  3. حر العاملي، محمد بن الحسن بن علي، وسائل الشيعه، ج4، قم: مؤسسة آل البيت لإحياء التراث، 1409ق، چاپ اول.
  4. خليليان، محمد جمال، اسلام و توسعه، قم: مركز مطالعات و پژوهش‌‌هاي فرهنگي حوزه‌ي علميه، 1381.
  5. خمینی، روح الله، صحيفه امام، ج1 و 4، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، بی تا.
  6. طباطبائی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏، 1374، چاپ پنجم‏.
  7. طبرسي، احمد بن علي، احتجاج، ج2، مشهد: نشر المرتضي، 1403ق.
  8. طوسي، ابو اسحاق، الغيبه، قم: مؤسسه المعارف الاسلاميه، 1411ق، چاپ اول.
  9. عظيمي، حسين، مدارهاي توسعه نيافتني در اقتصاد ايران، تهران: انتشارات ني، 1371، چاپ اول.
  10. قره‌باغيان، مرتضي، اقتصاد رشد و توسعه، ج1، تهران: انتشارات ني، ‌1383.
  11. كليني، محمد بن يعقوب، كافي، ج1، تهران: دار الكتب الاسلامي، 1365، چاپ چهارم.
  12. كيندل برگر، چارلز، توسعه‌ي اقتصادي، ترجمه‌ي رضا صدقي، ج1، تهران: انتشارات مدرسه عالي گيلان، 1354.
  13. مايكل تودارو، توسعه‌ي اقتصادي در جهان سوم، ترجمه‌ي غلامعلي فرجادي، ج1، تهران: كوهسار، ‌1378.
  14. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج75، بیروت: مؤسسه الوفاء، 1403ق.
  15. مطهري، مرتضي، ده گفتار، تهران: انتشارات صدرا.
  16. http://www.leader.ir

 


 

 

 
 

قرآن آنلاين

آمار بازديدکنندگان

mod_vvisit_counterامروز408
mod_vvisit_counterاین ماه5593
mod_vvisit_counterکل بازدیدها866229