شهدای انقلاب اسلامی شهرستان جهرم
شهدای انقلاب جهرم به ترتیب تاریخ شهادت عبارتند از :
1ـ شهیده معصومه زارعیان، تولد: 14/4/1339 جهرم؛ شهادت : 10/1/1357 جهرم.
2ـ شهید عبدالرسول مصلی نژاد، تولد: 17/4/1337 جهرم؛ شهادت: 11/5/1357 جهرم.
3ـ شهید جهانگیر (عبادالله)کارگر، تولد: 19/2/1341 جهرم؛ شهادت: 29/5/1357 جهرم.
4ـ شهید آهن علی مزدور دشتابی، تولد: 23/10/1337 جهرم؛ شهادت: 11/9/1357 جهرم.
5ـ شهید بهروز کارگر فرد، تولد:1/1/1347 جهرم ؛ شهادت:13/9/1357 جهرم.
6ـ شهید محمد اسدی،تولد: 27/1/1357 روستای موسویه (دهزیر) جهرم؛ شهادت: 27/9/1357 روستای موسویه (دهزیر) جهرم.
7ـ شهید منصور محبوبی فرد، تولد: 20/10/1341 جهرم؛ شهادت: 8/10/1357 جهرم.
8ـ شهید حسین اکبری، تولد: 1327 خفرِ جهرم؛ شهادت: 22/11/1357.
9ـ شهید قنبر علی استادی بابا عربی، تولد: 7/10/1331 علویه(باباعرب) جهرم؛ شهادت: 23/11/1357 جهرم.
10ـ شهید احمد (محسن) فانی، تولد: 15/12/1345جهرم؛ شهادت: 23/11/1357 جهرم.
11ـ شهید علی اکبر امیرحمیدی، تولد: 5/3/1333جهرم؛ شهادت: 23/11/1357 جهرم.
درود و سلام و صلوات خدا بر تمامی شهدای انقلاب اسلامی شهرستان جهرم که به مولا و مقتدایشان حضرت اباعبدالله الحسین ـ علیه السّلام ـ اقتدا کردند و با سرودن غزل شهادت به او پیوستند.
شهیده معصومهی زارعیان
ـ شهیده معصومه زارعیان فرزند امرالله در تاریخ 14/4/1339 در جهرم متولد شد وی از کودکی با از دست دادن پدر تحت سرپرستی مادرش قرار گرفت و همیشه یار و یاور مادرش بود و برای برادران کوچک خود خواهری دلسوز به شمار می رفت.
تحصیلات خود را تاکلاس چهارم دبیرستان در رشته فرهنگ وادب سپری نمود و از هر فرصتی برای مطالعهی کتب دینی و جزوات سیاسی و عقیدتی استفاده می کرد و با قرآن و معارف دینی مأنوس بود و به حفظ شعائر اسلامی اهمیت زیادی می داد.
اسلام را آیین دین و سیاست و زندگی می دانست و در پافشاری به این عقیده از هیچ تلاشی دریغ نداشت.
سرفصل شکوفایی نهال مبارزه در وجود او، از حضور در مسجد و مجالس وعظ مرحوم آیت الله حاج سید حسین آیت اللهی (ره) آغاز گشت و این مجالس در او سرانجام انسانی مبارز و پویا، آگاه و انقلابی ساخت.
از همین روی در راهپیمایی دهم فروردین 1357 که به مناسبت بزرگداشت چهلم شهدای تبریز با برگزاری دو مجلس سوگواری و راهپیمایی در جهرم برگزار شد و منجر به دستگیری و تبعید تعدادی از مردم شد؛ وی نیز از فعالان در تظاهرات آن روز بود و در همان روز در خیابان سعدی جهرم، هدف تیراندازی مزدوران شاه قرار گرفت و فریادهای خفته در گلویش با ریختن خون پاکش، سراسر شهر را فرا گرفت. و اینک نام این شهیده به عنوان اولین و تنها بانوی شهیده شهرستان جهرم، زینت بخش تذکرهی شهدای انقلاب و نام یکی از مدارس دخترانه جهرم نیز می باشد.
شهید عبدالرسول مصلی نژاد
ـ شهید عبدالرسول مصلی نژاد فرزند محمود در تاریخ 17/4/1337 در جهرم در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد و به دلیل فوت پدرش تحت سرپرستی مادر مهربانش رشد و نمو کرد. تحصیلات دورهی ابتدایی را در مدرسهی قایم مقام گذراند سپس در یک کارگاه مکانیکی، مشغول به کار شد و مهارت لازم را در این حرفه کسب نمود وی به مبانی اعتقادی و انجام واجبات دینی پایدار بود و بعد از کارهای روزانه ازحضور در مجالس دینی و مذهبی غافل نمیشد و در جلسات مسجد، همواره یار و یاور بود و در همین مجالس بود که با نهضت انقلابی مردم آشنا شد و دل به آن سپرد و از جمله کتابهای مذهبی که دراختیار داشت رسالهی حضرت امام خمینی ـ رحمت الله علیه ـ بود و همیشه در تظاهرات شرکت می کرد که در یکی از شب های ماه مبارک رمضان عازم مسجد قبله (مسجد امام خمینی
ـ رحمت الله علیه ـ ) می شود از آنجا به همراه مردم مسلمان علیه رژیم به تظاهرات و سردادن شعار الله اکبر، خمینی رهبر و مرگ بر شاه می پردازد. هنوز مدتی از حرکت مردم نگذشته بود که مزدوران سر سپردهی شاه، آنان را محاصره و با باتوم به جان آنها می افتند. و سرانجام شهید عبدالرسول با ضربات باتوم مأموران رژیم در شبانگاه 11/5/1357(25 رمضان آن سال) در محلهی مصلای جهرم به درجه رفیع شهادت می رسد، عمال سرسپردهی رژیم پس از شهادتش برای سرپوش گذاشتن به جنایت خود، شبانه پیکرش را به شیراز بردند تا دسترسی به پیکرش ممکن نگردد ولی خانوادهی این شهید مطلع شدند و همان شب برای به دست آوردن پیکرپاکش عازم شیراز شدند. بعد از شهادت این مبارز و دستگیری 8 نفر از مردم انقلابی جهرم اعلامیه ای بر علیه رژیم با امضای مسلمانان مبارز جهرم صادر و در سطح شهر پخش می گردد.
در پی اقدام خانواده و فشارها و اعتراضات مردم انقلابی جهرم، ساواک شیراز مستأصل شده و مجبور به بازگرداندن پیکر شهید شدند و پیکر این شهید گرانقدر در گلزار شهدای رضوان جهرم دفن گردید و با دفن پیکر این شهید انقلاب در این قبرستان، عطر شهادت فضا را آکنده و راه تازه ای به روی انقلابیون گشود.
شهید جهانگیر (عبادالله) کارگر
ـ شهید جهانگیر (عبادالله) کارگر فرزند علی اکبر مهرآسا (کارگر) در تاریخ 19/2/1341 در جهرم در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد، نزد پدرش که از افراد مؤمن و متدین جهرم می باشد، قرآن و مسائل شرعی را فرا گرفت وی در دورهی دبستان در دبستان شاهپور سابق (عباد) در مراسم صبح گاه مسئول قرائت قرآن بود و سپس در مدرسه فارابی جهرم دورهی راهنمایی را گذراند و تا دوم دبیرستان در دبیرستان خواجه نصیر جهرم تحصیل نمود. دوستان دبیرستانی او در شکل گیری شخصیت و اندیشهی مذهبی و جهت گیری های فکری و سیاسی ایشان نقش مؤثری داشتند.
او که از تربیت شدگان محافل مذهبی و انقلابی بود از محضر عالم و روحانی محل خود آیت الله حاج سید ابراهیم حق شناس جهرمی (ره) و امام جمعه فقید آیت الله حاج سید حسین آیت اللهی (ره) و دیگر روحانیون ، معنویت و انسانیّت و اخلاق و دین داری را فرا گرفت. او با وجود سن کم خود حضور فعال و چشمگیری در مبارزات انقلابی جهرم داشت و حتی در این مبارزات یکبار هم زخمی شد. و در روز دهم فروردین سال 1357 که مراسم چهلم شهدای تبریز با هماهنگی آیت الله حق شناس (ره) و آیت الله آیت اللهی (ره) در مسجد جامع (جمعه) بر پا گردید و منجر به تبعید سخنران و امام جماعت مسجد جامع ، حجت الاسلام و المسلمین حاج سید محمد رضا سادات حسینی اصفهانی (ره) به رضائیه و مهاباد شد؛ این شهید حضور داشته و غیرت و حرارت انقلابی اش را به منصهی ظهور رساند و یک شب، قبل از شهادتش با دوستانش در تظاهرات و یورش، دو بانک صادرات و پارس را به ویرانه ای تبدیل می کنند و شاید همان شب هم توسط مأمورین شناسایی می گردد.
و شب بعد که مراسم شب نیمه شعبان سال 1357 بود و رژیم مانع از سخنرانی آیت الله آیت اللهی (ره) شده بود با شهامت، پرچمی که بر روی آن، تسلیت به حضرت ولی عصرـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ نوشته شده بود ، در دست و پیشاپیش تظاهر کنندگان در خیابان فردوسی (شهید رجایی کنونی) در حرکت بود و با مردم در حال دادن شعارهایی چون : ما شاه نمی خواهیم، یا مرگ یا خمینی، تا شاه کفن نشود، این وطن وطن نشود، ماپیرو قرآنیم ما شاه نمی خواهیم و... بوده است که در همین حال با اصابت گلولهی یکی از خائنین و مزدوران رژیم پهلوی به تاریخ 29/5/1357 شب نیمه شعبان در خون خود غلتید و جان پاکش را فدای انقلاب اسلامی نمودو به لقای محبوب رسید.
روز بعد به خاطر وحشتی که نیروهای شاه داشتند پیکر این شهید را در میان تدابیر شدید امنیتی و بدون حضور خانواده در گلزار شهدای فردوس جهرم دفن کردند و بیش از 30 نفر از مردم انقلابی جهرم را بازداشت نمودند.
به دلیل اعتراض به رژیم به دنبال شهادت عباد، پس از چند روز دادگاه نظامی حکم نبش قبر می دهد، نیروهای رژیم، بدون اطلاع و اجازهی خانواده، پیکرمطهر شهید را از قبر بیرون آورده و برای کالبد شکافی به شیراز فرستادند تا با پرونده سازی اعلام کنند که وی با سنگ کشته شده، نه با گلولهی نیروهای نظامی ولی نام او به زیبایی به عنوان شهید انقلاب جهرم در کنار دیگر شهدا درج شده است و نام دبستان عباد در جهرم تداعی کنندهی خاطرهی رشادت این شهید پانزده ساله است.
شهید آهن علی مزدور دشتابی
ـ شهید آهن علی مزدور دشتابی فرزند نواز الله در تاریخ 23/10/1337 در جهرم در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا پایان دورۀ ابتدایی گذراند. سپس به شغل بنّایی روی آورد و در این شغل استادکار ماهری گردید. یقیناً یکی از دلایل پیشرفت کارش به نقل از پدرش این بوده که: مخصوصاً در کارها ترس از خداوند داشت، و انسانی با تقوا و پرهیزگار بود و از کارهای حرام خیلی دوری می جسته و از اول عمر به زحمت و کار و کارگری مشغول بوده است.
از ویژگی بارز او خوش اخلاقی و مهربانی نسبت به پدر و مادر و دوستانش بوده است. با آغاز مبارزات مردمی در جهرم، مثل خیل هزاران مردمی که جز ظلم و جور چیزی از رژیم شاه ندیده بود، دل به نهضت حضرت امام خمینی(ره) سپرد و شب ها با پرتاب سنگ و مواد آتش زا به طرف نیروهای مسلح رژیم، ترس و وحشتی در دل آن ها ایجاد می کرد و به دلیل ترس و وحشتی که با پرتاب سنگ و... در دل شب به مأموران رژیم در محله شیر خورشید سابق (هلال احمر) ایجاد کرده بود، مورد شناسایی قرار گرفت و شبی مأموران رژیم در حالی که پس از درگیری با وی، او را از ناحیه کمر زخمی کرده بودند، او فرار کرد تا آن که صبح فردا که ایشان از میدان هلال احمر کنونی به سمت چهار راه بهارستان قصد داشت به سرکار خویش برود توسط خودرو جیپ نظامی به زیر گرفته شد و چند ساعت پس از انتقال به بیمارستان جهرم، روح بلندش در تاریخ 11/9/1357 به آسمان عروج و نامش در دفتر شهدای انقلاب جهرم ثبت گردید و در گلزار شهدای فردوس به خاک سپرده شد.
دوستان وفادار شهید، این ماشین جیپ را در همان روز آتش زدند، همچنین مزدوران رژیم به خاطر رشادت ها و مبارزات این شهید گرانقدر اجازهی برگزاری مجلس بزرگداشت وی را که قرار بود در مسجد جامع (جمعه) جهرم برگزار شود؛ ندادند و خانواده اش تا چندین روز در اذیت و آزار و پرس و جوی مأمورین شهربانی بودند.
شهید بهروز کارگر فرد
ـ شهید بهروز کارگر فرد فرزند باران در تاریخ 1/1/1347 در جهرم متولد شد.تحصیلات خود را در کلاس پنجم ابتدایی می گذراند و در مدرسه و تحصیل، شاگردی پر تلاش و ممتاز بود.
پدر مؤمن و زحمتکشش، او را در محیطی دور از پلیدی ها تربیت نمود و در تحصیل و کار و عبادت مشوقش بود. و از پدرش نمازهای روزانه را فرا گرفته بود و او نیک فرایض را انجام می داد.
علی رغم کوچکی سن از جباران رژیم شاه، عقده ای بزرگ به دل داشت و حتی سینه به سینه و رو در روی آن ها می ایستاد و مقاومت می کرد و از حنجره های کوچکش، فریاد الله اکبر و مرگ بر شاه بر می خاست و در این میان یک بار نیز مورد تعقیب دو سرباز قرار گرفت و از دست آن ها گریخت و به منزل همسایه پناه برد و در صبح روز بارانی سوم محرم، 13/9/1357 بود که برای برطرف کردن مشکلات درسیاش به خانهی عمویش رفته بود و در حال بازگشت به منزل با تظاهرات انقلابی مردم مواجه شد. طاقت نیاورد و مشت کوچکش را گره کرد و همراه با مردم معترض در خیابان امام خمینی (ره) کنونی، فریاد الله اکبر، مرگ بر شاه سرداد و سربازان بر روی مردم آتش می گشودند که ناگهان تیری به بهروز خورد و او را در خون خود غلتاند و پس از چند ساعت بیهوشی در بیمارستان در ساعت 11:30 دقیقه صبح همان روز به کاروان شهدا پیوست و به معبود رسید. و در گلزار شهدای رضوان به خاک سپرده شد و با شهادتش ،آتش شور و حماسه را در وجود جوانان شعله ور ساخت و هم سالانش را به مبارزه بی امان علیه شاه فرا خواند.
شهید محّمد اسدی
ـ شهید محمد اسدی فرزند نعمت در تاریخ 27/1/1357 در روستای موسویه (دهزیر) جهرم متولد شد. هر روز آوای خوش قرآن و صدای اذان مسجد محل او را با کلام خوش وحی مأنوس می ساخت و لالایی او، صدای مهربان یا حسین و یا زینب مادرش در منزل بود، در منزل نیز صدای گلوله های سلاح ها و سرنیزه ها از طرفی، و الله اکبرهای مردم انقلابی نیز از سویی دیگر،گوش های او را آکنده ساخت و مردم روستا با همتی دو چندان در آن روستای دور افتاده، به سهم خود تار و پود رژیم شاهنشاهی را در هم کوبیدند.
مادرش که تربیت شدهی محافل روضه و دعا بود در راهپیمایی ها حضوری زینبی گونه داشت و در حالی که نوزادش را به سینه می فشرد با سردادن فریاد رسای مرگ بر شاه خشم خود را آشکار می کرد.
روز هفدهم محرم مصادف با 27/9/1357 بود که مادر محمد در تظاهرات روستای موسویه نیز نوزادش را چون علی اصغر(ع) آذین بست و به سینه چسباند و به جمع تظاهر کنندگان رژیم شاهنشاهی پیوست. مادر محمد توفنده شعار می داد و محمد تپش قلب عاشوراییش را حس می کرد که به ناگاه جلادان شاه بر روی مردم بی پناه آتش گشودند.
محمد که در آغوش مادرش بود و شاید با گریه ها و صداهای بچه گانهی خود، تنفر خود را از رژیم اعلام می کرد هدف تیر قرار گرفت و صفیر گلوله ای آتشین گلوی نازک علی اصغر انقلاب را شکافت.
مادر قهرمان؛ نوزاد شهیدش را که در خون دست وپا می زد به روی دست گرفته و شاید فریاد زده باشد: «خدایا این قربانی را از من پذیرا باش».
دست تقدیر ربوبی که شهد شهادت را به کودک هشت ماهه چشاند نام او را در ردیف سرخ جامگان نهضت حضرت امام (ره) ثبت کرد و مظلومانه همچون علی اصغر امام حسین ـ علیه السّلام ـ به سوی معبود پر کشید. کوچک ترین گل پرپر دوران انقلاب شهرستان جهرم محمد اسدی از علی اصغر های شهید انقلاب است که شهادت او گواه پیوستگی انقلاب ما به انقلاب عاشوراست. پیکر معصوم کوچک ترین شهید انقلاب شهرستان جهرم در گلزار شهدای روستای موسویه(دهزیر) جهرم دفن گردید.
شهید منصور محبوبی فرد
ـ شهید منصور محبوبی فرد فرزند کرم علی در تاریخ 20/10/1341 در جهرم متولد شد. دبستان را در مدرسه قایم مقام با رتبه اولی سپری نمود. مقطع راهنمایی را در مدرسه دکتر شیرازی (شهید منصور محبوبی فرد) و دبیرستان را تا سال دوم رشته علوم تجربی در دبیرستان دکتر علی شریعتی (شهید مطهری) طیّ نمود.
وی از کودکی دارای اعتقادات ناب دینی بود و با شرکت در مجالس مذهبی به ویژه مجالس مرحوم آیت الله آیت اللهی (ره) امام جمعه فقید جهرم، ایمان و آزادگی را سر لوحهی زندگی خود ساخت. این شهید بزرگوار علاوه بر درس در هنر نقاشی و خط نیز ممتاز بود.
ایشان اخلاق بسیار خوبی داشت و در راهپیمایی ها شرکت می کرد و اعلامیه های حضرت امام (ره) را توزیع می نمود. و با دوستان و همکلاسی های خود موجبات آتش کشیدن ماشین های نظامیان و یا شکستن شیشه های خودروهای آن ها شده بود و در یکی از شب ها که منصور، سرگرم توزیع اعلامیه و انجام فعالیت های انقلابی بود، مورد گلوله دژخیمان قرار گرفت اما از آن مهلکه جان سالم به در برد.
سرانجام منصور در شب 29 محرم پس از شرکت در محفل هر روزه اش، حسینیه کوی علی پهلوان، (حسینیه آیت الله آیت اللهی) و پس از استماع سخنان آتشین مبارز نستوه آیت الله آیت اللهی(ره) به همراه مردم در خیابان با شعار به نظامیان حمله نمودند و مردم به طور وسیعی با نظامیان درگیر شدند. نظامیان آنها را به گلوله بستند و در این حین منصور محبوبی فرد ضمن درگیری با مزدوران پهلوی به وسیلهی گلوله تفنگ ژ3 جلادان در تاریخ 8/10/1357 در بلوار سعدی (شهید باهنر) به درجه رفیع شهادت می رسد. سپس به سردخانهی بیمارستان جهرم منتقل می شود و فردا صبح، جوانان غیور و شجاع جهرمی جنازهی مطهر این شهید را از بیمارستان ربوده و با جوّ خفقانی که فرماندهی حکومت نظامی جهرم، در شهر ایجادکرده بوده جنازه این شهید را تشییع و در گلزار شهدای رضوان جهرم به خاک می سپارند.
نام شهید منصور محبوبی فرد هم اینک بر سر در یک مدرسه راهنمایی در جهرم که خود زمانی دانش آموز همین مدرسه بوده است نقش بسته و به شاگردان مدرسه درس رشادت و دلیری می آموزد.
شهید حسین اکبری
ـ شهید حسین اکبری در سال 1327 درشهر خفر یکی از بخش های شهرستان جهرم متولد شد. دوران کودکی و نوجوانی وی در طراوت عطر کشتزارهای خفر سپری شد و تحصیلات خود را تا ششم ابتدایی به پایان رسانید. پس از خدمت سربازی در شیراز و ازدواج به شغل میوه فروشی در میدان تره بار شیراز مشغول شد.
فعالیت های انقلابی خود را در مسجد، متمرکز ساخت و از پایگاه معنوی مسجد به سیل خروشان مردم پیوست. در تظاهرات، شرکت فعال داشت و شب ها در خیابان ها به پاسداری مشغول بود. و مسجد نو (شهدا) شیراز در روز پنجم ماه مبارک رمضان که تجلی گاه حماسه شد، حسین هم با زبان روزه یکی از حماسه سازان بود. و هنگام درگیری با مزدوران رژیم شاه در روز عید غدیر خم سال 1357 در مسجد حبیب شیراز زخمی شد.
در روز دوازده بهمن 1357 به همراه میلیون ها چشم انتظار به دیدار حضرت امام خمینی (ره) بت شکن بزرگ سرافراز گردید و پس از بازگشت از تهران به مبارزات خود ادامه داد. او در روز 22 بهمن 1357 با انجام غسل شهادت به طرف شهربانی حرکت کرد و در آنجا بی درنگ به یاری مجروحان شتافت و هنگام جابجایی پیکر یکی از شهدا با اصابت گلوله ای به بدنش شربت شهادت را نوشید و او را جاودانه نمود.
شهید قنبرعلی استادی بابا عربی
ـ شهید قنبرعلی استادی بابا عربی فرزند علی در تاریخ 7/10/1331 در روستای علویه (باباعرب) جهرم در خانواده مذهبی که شغل آن ها کشاورزی بود متولد شد.
تحصیلات خود را تا مقطع راهنمایی سپری نمود و تعلیمات مذهبی را از پدرش آموخت و در علف زارهای سرسبز روستا در کنار پدر، قنوت نماز را همراه با نخل های تناور زمزمه نمود و فراگرفت.
متانت و وقار قنبر علی از همان اوان کودکی در چهره اش هویدا بود. عطر نجابت روستا را با خود داشت و از صداقت های آشکار و نهان آن سرشار بود. به خباثت و نیرنگ کارگزاران شاه آگاه شده بود و فعالیت های مخفیانه، علیه رژیم انجام می داد. چندین بار نیز توسط ساواک دستگیر شده و حدود سه سال در زندان سیاسی به سر برد. در بحبوههی انقلاب از زندان آزاد شد و مجدداً فعالیت های سیاسی را از سرگرفت.
زمزمه های عصیان زده از سِتمِ سِتم شاهی به فریادهای عاشورائی در این جوان مبدل گردیده بود. صبح روز 23 بهمن 1357 که از تسلیم نشدن ژاندارمری جهرم به خشم آمده بود زودتر از هر روز به نماز و نیایش قیام کرد و با خوردن اندکی صبحانه از روستای خود عازم جهرم شد و به همراه جوانان غیرتمند جهرمی به صفوف تظاهر کنندگان مقابل ژاندارمری جهرم (میدان شهید چمران) پیوست و همگام با مردم انقلابی آمد که با نخل قامتان جهرمی بقایای رژیم شاه را از شهر خود ریشه کن سازد. او نیز خروشان به میدان نبرد شتافت و به سوی این مرکز یورش برد و آن هم در آن ساعاتی که سربازان تا بن مسلح به روی مردم آتش می گشودند. و کبوتران عاشق را پر می سوزاندند. سربازی مسلح قلب پاک و نازنین این جوان و مبارز انقلابی را نشانه گرفت و او به همراه چند جوان انقلابی جهرم در خاک و خون غلتید و با پروازی عاشقانه، عاشورایی شد و قامت رعنای قنبرعلی استادی در حین تصرف ژاندارمری جهرم با لبخندی به نشانهی رضایت، خاک بندگی پروردگار را بوسه زد و شربت شیرین شهادت را نوشید. پیکر این شهید بزرگوار انقلاب در گلزار شهدای روستای علویه (باباعرب) جهرم به خاک سپرده شد.
شهید احمد (محسن) فانی
ـ شهید احمد(محسن) فانی فرزند کاکاجان در تاریخ 15/12/1345 در خانواده ای مذهبی در جهرم متولد شد. در بدو تولد وی را به محضر روحانی و عالم محل، مرحوم آیت الله حق شناس می برند. و اذان معظم له، گوش او را می نوازد و برایش دعا می کند تا از همان ابتدا با نمودهای مذهب و معنویت خو بگیرد.
دورهی دبستان را در مدرسه سعدی گذراند و دورهی راهنمایی را در گرما گرم نهضت در مدرسه فارابی در کلاس اول در حال سپری کردن بود و در طول مدرسه اعمال و اخلاقش سرمشق بقیهی دانش آموزان بود.
در مراسم عزاداری امام حسین ـ علیه السّلام ـ و اعیاد مذهبی در مساجد و محافل مختلف از جمله مساجد محل از جمله : مسجد نو و مسجد گازران (آیت الله حق شناس) و ... حضور فعال داشت و در پای منبرهای روحانیون مختلف محل و شهر از جمله: آیت الله حاج سید ابراهیم حق شناس (ره) و همچنین آیت الله حاج سید حسین آیت اللهی (ره) امام جمعه فقید جهرم، نیز شرکت و از گرمای سخنان آن روحانیون بهره می گرفت.
در جریان انقلاب، همه جا حاضر بود، از شعار نویسی دیوار ها گرفته تا سرنگون کردن مجسمه شاه و به آتش کشیدن سینما و ...
در یکی از عصرهای جمعه که پدرش کاری به او محول کرده بود و به خیابان آمده بود با دیدن نظامیان شروع به سر دادن شعارهای «خمینی تبعید می کنید؟»، «مرگ بر شاه» می نماید و از دست یکی از مأموران نظامی کتک می خورد و مجروح می شود و سرانجام در روز 23 بهمن 1357 که مردم جهرم یکپارچه مصمم شدند تا آخرین پایگاه رژیم یعنی ژاندارمری را به تصرف درآوردند احمد نیز به مردم خشمگین پیوست که در این هنگام وی و چند نفر از مردم انقلابی جهرم توسط مزدوران رژیم به شهادت می رسند و پیکرش در گلزار شهدای فردوس مدفون میگردد.
شهید علی اکبر امیرحمیدی
- شهید علی اکبر امیر حمیدی فرزند محمد حسن در تاریخ 5/3/1333 در خانوادهای مذهبی در جهرم متولد شد. پدرش که نامش در پرونده گزارش ساواک جهرم نیز می باشد او را انقلابی، تربیت نمود.
تحصیلات ابتدایی را در دبستان های سعدی و سیادت و تحصیلات متوسطه را در دبیرستان اسلامی در رشته علوم طبیعی به پایان رسانید.
تربیت مذهبی را از پدر و مادرش فرا گرفت و مادرش نیز او را چون علی اکبر، تربیت نمود. طی مدت تحصیل به طور مؤثر در جلسات مذهبی در کتابخانهی عمومی اسلامی که به پیشنهاد آیت الله حاج شیخ حسین شب زنده دار ـ دامت برکاته ـ و با حمایت آیت الله حاج سید ابراهیم حق شناس ـ رحمت الله علیه ـ تأسیس شده بود شرکت می کرد، سپس به خدمت سربازی رفته، شش ماه در اراک مشغول آموزش و انجام وظیفه شد و در طی این مدت به علت نزدیک بودن اراک به تهران با دانشجویان مسلمان و انقلابی و همشهری خود چون حسین رنجبر (که در جبهه های جنگ تحمیلی به شهادت رسید) ارتباطی نزدیک و صمیمی داشت و مدام، اعلامیه ها و نوارهای انقلاب را که از دانشجویان تهران به دست می آورد به جهرم میفرستاد و یا با خود می آورد و کمک های شایانی به پخش کنندگان اعلامیه های حضرت امام (ره) می نمود و این عمل شجاعانه تأثیر به سزایی در آگاهی بخشی مردم جهرم داشت و حتی مخفیانه یک دستگاه ماشین نویسی جهت تایپ اعلامیه ها نیز در اختیار جوانان انقلابی جهرمی گذاشته بود، پس از اتمام دوران خدمت سربازی در شرکت خصوصی جنرال سیستمز کرج مشغول به کار شد.
او که در راهپیمایی های انقلاب در تهران نیز حضور فعالی داشت، پس از شرکت در راهپیمایی 17 شهریور 1357 به جهرم تلفن نمود و خانواده اش را از سلامتی خود آگاه ساخت و در ماه های قبل از پیروزی انقلاب در تهران به همراه دوستان انقلابی تهرانی، فعالیت ها و تظاهرات های مؤثری علیه رژیم طاغوت داشت و نیز به خاطر ضمیر روشنی که داشت گاهی به بیمارستانهای تهران مراجعه و خون خود را اهدا می نمود و پس از دیدار حضرت امام (ره) در روز 12 بهمن 1357 در بهشت زهرا در تاریخ 18/11/1357 در پی تعطیلی و اعتصاب کارخانه ها و مؤسسات به جهرم آمد و در جهرم نیز با دوستانش «محمد جواد صفائی» و «مجتبی صفرزاده» (از شهدای جنگ تحمیلی) در مبارزات خیابانی شرکت نمود. او شجاعت را از دائی هایش که زندان دیده ساواک بودند و از انقلابیون محسوب می شدند فرا گرفت.
در روز 22 بهمن ماه نیز غیرت را از عمویش مرحوم احمد امیر حمیدی در زمان پایین آوردن مجسمه شاه یاد گرفت و فردای آن روز، روز 23 بهمن ماه 1357 پس از غسل شهادت، پیراهنی نو به تن نمود و با خیل خروشان مردم انقلابی جهرم به قصد تصرف ژاندارمری، آخرین پایگاه ستم شاهی از خانه بیرون رفت و در مصاف با آخرین پس ماندگان طاغوت (نیروهای ژاندارمری) که هنوز تسلیم نشده بودند به ضرب گلولهی سرسپردگان رژیم و در جلوی ژاندارمری جهرم به درجه رفیع شهادت رسید و نخل های راست قامت جهرم دیدند که چگونه قلب عاشق و پر تپش علی اکبر، هدف قرار گرفته شد و قامتش را به خاک انداخت و با فروافتادنش، دین برخواست و انقلاب اسلامی در خون سرخ او و همه علی اکبر های ایران اسلامی جوانه زد.
در عصر همان روز بدن غرق به خون و پاکش، در گلزار شهدای فردوس قسمت نارنجستان مدفون شد. و نام آسمانی او مزین به نام دبستان شهید علی اکبر امیرحمیدی در محله صحرای جهرم یادآور راست قامتی این شهید است.
شایان ذکر است که همزمان با چهلمین روز درگذشت این شهید بزرگوار که انقلاب با خون چنین شهیدانی به ثمر رسیده بود، آیت الله آیت اللهی ـ رحمت الله علیه ـ امام جمعه فقید جهرم در سخنانی در مراسم چهلم از این شهید افتخار آفرین تجلیل و تکریمِ ویژه نمود.
«حماسه شهید »
ای شهید ای خون پاکت نخل دین را داد آب
ای مجاهد ای شهید از خون سرخ لاله گون
سینه را کردی سپر بر تیر ای فرزند دین
خنده می کردی براه دوست وقت دادن جان
حجله عیشت سیه کردی چو شام تار من
جان به کف در راه قرآن پیش رفتی با شعف
ای شهید راه حق رفتی ولی من از غمت
دوختم از رشته جان خلعت دامادیت
مادر محزون پیرت از غمت دیوانه شد
تیر گرم دشمن خونخوار آمد بر سرت
پیش رفتی در ره اسلام ای سرباز دین
گفته بودی بارها این جمله از صدق و صفا
حال برخیز و ببین ای سرو آزاد وطن
جای تو خالیست جانم در بهار لطف دین
آفرین بر همّت سرباز جانباز وطن
(کیمیا) از خون جانبازان زمین شد سرخگون
|
|
ای کفن آغشته در خون، پاسدار انقلاب
کاخ بیداد و ستم کردی مبدل بر سراب
تا کنی آباد خون ملک ایران خراب
سرخ و گلگون کرده ای از خون سر و دست شباب
دست خود آغشته از خون کرده ای جای خضاب
بد شعار مرگ بر شاه ستمگر با عتاب
هر زمان گویم ز جان یا لیتنی کنت تراب
لیک گشتی کشته اندر راه دینت در شباب
چون عزیزم وعده دیدار شد روز حساب
خنده می کردی که جان دادم ره اُم الکتاب
تا که گردد جلوه گر اسلام همچون آفتاب
خانه ظالم ز خون گرم می گردد خراب
خانه ظالم خراب و شد موفق انقلاب
قلب زارم از غم هجر تو شد در التهاب
آنکه جان داد و شهادت کرد عمداً انتخاب
لاله سر آرد برون از خاک آنان بی حساب
|
|