شب چهارم محرم الحرام
روضه دو طفلان حضرت زینب (سلام الله علیهم)

روضه فرزندان حضرت زینب (س) در روز عاشورا
در روز عاشورا، وقتی نوبت به جوانان هاشمی رسید. فرزندان زینب کبری (سلام الله علیها) نیز خود را آماده قتال کردند.
حضرت زینب (سلام الله علیها) در این موقع که فرزندان دلبند خود را راهی قتال با دشمنان دین و قرآن می کرد، حالتی دگرگون داشت.
او عقیلة بنی هاشم است. او نائبة الامام است. اصلاً او شریک کربلای حسین (علیه السلام) است. نه بدین جهت که بنابر نقل، فرزندان خود را با دست خود کفن پوش و فدیة راه حسین (علیه السلام) کرده ، که از لحظه ای که از دامن زهرای مرضیه (سلام الله علیها) پای به عرصه وجود گذاشته، دیده به دیدار حسین (علیه السلام) باز کرده است. برای همین است که اهل دل، آفرینش او را برای کربلا معنا کرده اند.
مگر نه آنکه در زمان حضور در کوفه، در مجلس تفسیر قرآن، وقتی آیه شریفة ”کهیعص” را برای زنان کوفی تفسیر می کرد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او فرمود:
این عبارت ”کهیعص” رمزی در مصیبت وارده بر شماست و کربلا را برای آن مخدّره ترسیم کرد. بسیاری می گویند: زینب کبری (سلام الله علیها)، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آنها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید – کما اینکه آن مظلوم حتی غلام سیاه را از قتال بر حذر می داشت – دائی خود را به مادرش فاطمه (سلام الله علیها) قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید.
پس از این مراحل ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر به میدان آمد و این رجز را سر داد:
اشکوا إلی اللهِ منََ العدوانِ
قِتل قومٍ فی الوری عمیانِ
قَد ترکوا معالِمَ القُرآنِ
و مُحکمَ التَنزیلِ و التِّبیانِ
وَ اَظهروا الکُفرَ مَعَ الطُّغیانِ”
به خداوند شکایت می کنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاسته اند . نشانه های قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکار کننده کفر و طغیان است راترک کردند”
و پس از نبردی نمایان، به شهادت رسید.
پس از او، برادرش عون بن عبدالله جعفر راهی نبرد شد و خود را اینگونه معرفی کرد:
اِن تُنکرونی فَانا بنُ جعفرٍ
شهیدُ صِدقٍ فی الجنانِ الازهر
یطیرُ فیها بجناحٍ اَخضرٍ
کَفی بِهذا شَرَفاً فی المحشرِ”اگر مرا نمی شناسید من فرزند جعفر هستم که از سر صدق به شهادت رسید و در بهشت نورانی با بال های سبز پرواز می کند. برای من از حیث شرافت در محشر همین کافی است.”
و او نیز، فدایی راه حضرت حسین (علیه السلام) شد.
بارگاه
شهدای کربلا، در پایین پای حضرت حسین (علیه السلام) مدفونند و به احتمال قوی این دو دلداده نیز در همانجا پروانه شمع محفل حائر حسینی هستند.
البته در ۱۲ کیلومتری کربلا بارگاهی کوچک منصوب به عون ابن عبدالله وجود دارد که ملجأ زائرین است. برخی را عقیده بر این است که این مرقد یکی از نوادگان امام مجتبی (علیه السلام) به نام عون می باشد.
آغاز روضه:
دو تا طفل خود، عون و محمّد را لباس نو پوشانيد. سرمه به چشمانشان كشيد و شمشير به دستشان داد و آنها را به حضور امام حسین عليه السلام آورده و اذن میدان جنگ خواست.
امام عليه السلام ابتدا اجازه ندادند و فرمودند: شايد همسرت عبدالله، راضي نباشد.
زينب سلام الله عليه عرض کرد: چنین نیست، دائم سفارش ميكرد كه اگر كار به جنگ كشيد پسرانم جلوتر از پسران برادرت به ميدان بروند.
)چون عبدالله 70 ساله بود و بيماري سختي دهان او را رنج ميداد و به همراه امام عليه السلام نيامد و دو فرزندش را فرستاد(.
عمرسعد گفت: اين خواهر عجب محبّتي به برادرش دارد که دو فرزندش را به میدان جنگ می فرستد!!
ابتدا بعد از جنگ نماياني محمّد به شهادت رسيد و عون آمد بدن گلگون برادر را در بغل گرفت و گفت:
شتاب مكن، من هم به زودي به تو ميپيوندم...
بعد از شهادت هردوشان، امام حسین عليه السلام هر دو نوجوان را بغل كرد، كه پاهايشان به زمين كشيده ميشد. آن ها را به سوي خيمه آورد.
.......................................
1- سوگنامه ی آل محمّد صلي الله عليه و آله ، ص 290 به بعد.
*********************************************
اشعار و نوحه های دو طفلان بانوی ادب و کرامت زینب کبری سلام الله علیها
به امید آمدم سویت برادر
که گیرم اشک از رویت برادر
سراپای منو و فرزندانم
فدای یک سر مویت برادر
--
مگو چشمت چرا یاقوت سودست
زمونه بخشش بود و نبودست
نکن گریه که زینب هم نگرید
هنوز ای جان برای گریه زود است
--
دو یاس زینب از بس غصه خورده
شکایت بر خدای خویش برده
اگر رفتند یاران من که هستم
ز غربت دم مزن خواهر نمرده
--
به سینه زانوان غم گرفتی
عزیز من چرا ماتم گرفتی
سپاه زینبت سرباز دارد
مرا در عشق دست کم گرفتی
--
بیا دامن مکش از دست هایم
به پایت می فشانم اشک هایم
اگر بی اذن برگردم به خیمه
خجالت می کشم از بچه هایم
--
مگر بام محبت یک هوا نیست
به خود گفتم که یارم بی وفا نیست
ز هر کس چند قربانی قبول است
ولی از من دو ناقابل روا نیست
--
بیا در خیمه چشم خویش وا کن
بیا اطفال زینب را نگا کن
دو کودک را که می گویند مادر
لباس زرم ما را دست و پا کن
--
ببین در خیمه گریه پا گرفته
دو کودک ذکر یا مولا گرفته
یکی شمشیر می خواهد زمادر
یکی سربند یا زهرا گرفته
--
به امید رضایت سوختم من
لباس رزمشان را دوختم من
به یاری اباالفضل رشیدت
به اینان جنگ را آموختم من
--
ز عشقت خیمه را لبریز کردم
سرود عشق شورانگیز کردم
به جان مادرم آماده هستند
خودم شمشیرشان را تیز کردم
--
مرا گفتند با رخسار زردی
بدون اذن مادر برنگردی
برادر گر ببینم مادرم را
شکایت می کنم با من چه کردی
--
نشد مانند داغ اکبر تو
بیایم من به بالای سر تو
بنی هاشم به خاک و خون تپیدن
خجالت دسته دسته خواهر تو
--
منم که پشت دشمن را شکسته
به مرگ کودکانم دیده بستم
خجالت می کشید ازمن حسینم
همان بهتر که در خیمه نشستم
--
رسانید ای گلان پر پر من
به مادر یک سلامی از بر من
روید آرام در آغوش زهرا
شکسته چونکه دست مادر من
اشعار شب چهارم محرم – روضه طفلان حضرت زینب(س)
چه وداعی چقدر جانسوز است
کربلا کرب والبکاء شده است
مادری پشت پرده ی خیمه
دست بر دامن دعا شده است
**
گریه های حرم سؤالی شد
راستی بانوی قبیله کجاست
شیرِ مردانِ زینب کبری ....
...کمی آهسته ؛پس عقیله کجاست
**
سخت از پیله خیمه دل کندید
بال پروازتان تَقَلّا کرد
نام زهرا گره گشاتان شد
قسم عشق کار خود را کرد
**
گرگهای گرسنه ی این دشت
در کمینند با خبر باشید
این خلیفه پرستهای حریص
لاله چینند با خبر باشید
**
نوه ی مرتضی شدن جُرم است
خونتان را حلال می بینند
تازه اسلام نابتان را هم
زیر تیغ سؤال میگیرند
**
شعله های نفاق این مردم
از سقیفه زبانه میگیرد
جان زهرا به فکر خود باشید
پهلو ها را نشانه می گیرند
**
خونِ دل روزی علی کردند
پشت پا می زنند این مردم
کوفه را با مدینه فرقی نیست
بی هوا میزنند این مردم
**
کوچه وا میکنند با حیله
کینه فتوای لاله کوبی داد
تجربه گفت:اولین کوچه...
....در مدینه جواب خوبی داد
**
راستی،سمت حرمله نروید
شرح این درد، مو به مو مانده
به خدا حیف چشمهای شماست
چند تیری برای او مانده
وحید قاسمی
********************
اشعار شب چهارم محرم – روضه طفلان حضرت زینب(س)
اینان کم از دو لاله احمر که نیستند
از یاوران خوب تو کمتر که نیستند
هر چند نور چشم من اما عزیز تر....
....از حنجر بریده اصغر که نیستند
هر چند سرو قامت آنها قیامت است
هرگز به دلربایی اکبر که نیستند
گیرم شهید گشته ، فدای تو می شوند
در کربلا سیاهی لشگر که نیستند
با آنچه مادر از سفر شام گفته بود
در پیج و تاب و حادثه ، بهتر که نسیتند
احرامیان پور
*****************
اشعار شب چهارم محرم الحرام – روضه طفلان حضرت زینب(س)
تا هست خدا در دل من کرب و بلا هست
از درد غمت گریه بی چون و چرا هست
این دشت زیارتکده ی منظر توست
بی روی تو عالم همه در آتشِ آه ست
این قدر نگو یار نمانده ست و غریبم
تا دختر زهرا و ابر مرد خدا هست
تو تیغ بده تا که به طوفان غیورم
معلوم شود زینب تو مرده و یا هست
از هل مِن پر سوز تو فهمیده دل من
در قافله ی نیزه سواران توجا هست
هر هاجر خونین جگری هدیه ای آورد
ای کعبه من حال بگو نوبت ما هست؟
تو ناز نفرما که بمیرند به پایت
یک گوشه ی چشمی که کفن پوش دوتا هست
من کار به برگشت پسرهام ندارم
خوش هستم از این که دو نفس با تو مرا هست
********************
اشعار شب چهارم محرم – روضه طفلان حضرت زینب(س)
از زبان امام حسین(ع):
چگونه آب نگردم کنار پیکرتان
که خیره مانده به چشمم نگاه آخرتان
میان هلهله ی قاتلانتان تنها
نشسته ام که بگریم به جسم پرپرتان
چه شد که بعد رجزهایتان در این میدان
چه شد که بعد تماشای رزم محشرتان
ز داغ این همه دشنه به خویش می پیچید
به زیر آن همه مرکب شکسته شد پرتان
شکسته آمدم اینجا شکسته تر شده ام
نشسته ام من شرمنده در برابرتان
خدا کند که بگیرند چشم زینب را
که تیغ تیز نبیند به روی حنجرتان
میان قافله ی نیزه دارها فردا
خدا کند که نخندد کسی به مادرتان
و پیش ناقه ی او در میان شادی ها
خدا کند که نیفتد ز نیزه ها سرتان
حسن لطفی
*******************
اشعار شب چهارم محرم – روضه طفلان حضرت زینب(س)
حضرت عاطفه لطف تو اگر بگذارد
دل آیــینه ای ام قصــد تقــرب دارد
آسمانم همه ابری است ، تماشایش کن
«نه» نگو چون به تلنگر زدنی می بارد
حرفم این است که لطمه به غرورم نزنی
دست رد بر جگــر تنگ بلــورم نزنی
مهلتی تا که کنــار تو تلالــؤ بکنم
با دل سوخته ات بیعتی از نو بکنم
نذر کردم که به اندازه ی وسعم آقا!
همه هستی خود نذر سر تو بکنم
دو پســر نزد تو با چشـــم ترم آوردم
دو جگر گوشه ز جنس جگرم آوردم
هر دو بر گوشه ی دامان شما ملتمس اند
بر در خانه ی احساس شما ملتمس اند
در دل کوچکشان عشق شما می جوشد
تا که گردند به قربان شما ملتمس اند
هر دوتا شیر مرا با غم تو نوشیدند
از شب پیش برای تو کفن پوشیدند
حضرت آینه بگذار سرافراز شوم
در شعاع کرمت بشکُفم و باز شوم
تپش ام کند شده مرحمتی کن آقا!
تا به پایان نرســم بازهم آغاز شوم
این حریصان شهادت ز پی نان توأند
هر دو از روز ازل دست به دامان توأند
پیش از آنی که بیایند تفأّل زده اند
عطر بر پیرهن و شانه به کاکل زده اند
یک دهه فاطمیه گریه به زهرا کردند
تا که بر دامن تو چنگ توسل زده اند
سعيد توفيقي
********************
اشعار شب چهارم محرم – روضه طفلان حضرت زینب(س)
فتوا
تا صوت قرآن از لب آنها مي آيد
كفرِ تمام نيزه ها بالا مي آيد
دجال هاي كوفه درحال فرارند
دارد سپاه زينب كبري مي آيد
سدّ سپاه كفر را درهم شكستند
تكبيرهاي حضرت سقا مي آيد
انگار كه زخم فدك سر باز كرده
ازهرطرف فرياد يا زهرا مي آيد
- خون علي گويان عالم را بريزيد-
اي دشنه ها، تازه ترين فتوا مي آيد
آداب جنگ كربلا مثل مدينه است
چون ضربه هاشان سمت پهلوها مي آيد
اي نيزه داران، نيزه هاتان را مكوبيد
روز مبادا،عصرعاشورا مي آيد
خون گلوشان خاك را بي آبرو كرد
آسيمه سربا طشت خود يحيي مي آيد
اي تيغ هاي كند، با تقسيم سرها
چيزي از آنها گيرتان آيا مي آيد؟
اين اولين باريست كه از پشت خيمه
دارد صداي گريه ي آقا مي آيد
زينب بيا از خيمه ها بيرون، كه تنها
با ديدن تو حال آقا جا مي آيد
وحید قاسمی
*******************
اشعار شب چهارم محرم– روضه طفلان حضرت زینب(س)
مادر شهيد
بغض نگاه خسته تان،اي مسيح من
مانند سنگ ؛شيشه ي قلب مرا شكست
دار و ندار زندگيم نذر خنده ات
غصه نخور،كه ارتش زينب هنوز هست
**
در راه پاسداري آيين كردگار
عمريست در كنار شما ايستاده ام
اين بچه هاي دست گلم را زكودكي
من با وضو و حب شما شير داده ام
**
سرمست باده هاي طهورايي توأند
شمشير دست هر دوشان تيز و صيقلي است
پروانه وار منتظر اذن رفتنند
رمز شروع حمله شان ذكر يا عليست
**
اي پادشاه- تا تو رضايت دهي- ببين
سربند ياعلي به سرخويش بسته اند
برفوت و فن نيزه و شمشير واقف اند
چون پاي درس ساقي لشگر نشسته اند
**
عباس گفته: خواهرمن!مرحبا به تو
اين مردهاي كوچك تو، شيرشرزه اند
مبهوت سبك جنگ و رجزهايشان شدم
شاگردهاي اول پرتاب نيزه اند
**
گفتم به بچه هاي عزيزم كه تا ابد
غمگين زخم سينه ي يك ياس پرپرم
تا آخرين نفس به عدو تيغ مي زنيد
با نيت تلافي سيلي مادرم
**
در آزمون صبر و محن، مادر شما
با نمره ي قبولي تان گشت رو سپيد
در دفتر كرامت من دست حق نوشت
اي دختر شهيد، شدي مادر شهيد
وحید قاسمی
**********************
اشعار ماه محرم - اشعار شب چهارم
از زبان امام حسین:
دوباره در دل من خیمهی عزا نزنید
نمک به زخم من و زخم خیمهها نزنید
شکستهتر ز منِ پیر دیگر اینجا نیست
مرا زمین زده است اکبرم، شما نزنید
برای آنکه نمیرم ز شرم مادرتان
میان این همه لبخند دست و پا نزنید
خدا کند که بگوید کسی به قاتلتان
فقط نه اینکه دو بیکس، دو تشنه را نزنید
که در برابر چشمان مادری تنها
سر دو تازه جوان را به نیزهها نزنید
حسن لطفی
*******************
روضه طفلان حضرت زینب(س)
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یک دم سپر شوند برای برادرش
خون عقاب در جگر شیرشان پر است
از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش
این دو ز کودکی فقط آیینه دیده اند
آیینه ای که آه نسازد مکدرش
واحیرتا که این دو جوانان زینب اند
یا ایستاده تیر دو سر در برابرش؟
با جان و دل دو پاره جگر وقف می کند
یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش
یک دست,گرم اشک گرفتن ز چشم هاش
مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش
چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر
چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش
زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت
تا که خدا نکرده مبادا برادرش ...
زینب همان شکوه که ناموس غیرت است
زینب که در مدینه قرق بود معبرش
زینب همان که فاطمه از هر نظر شده است
از بس که رفته این همه این زن به مادرش
زینب همان که زینت بابای خویش بود
در کربلا شدند پسرهاش زیورش
گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات
وقتی گذشته بود دگر آب از سرش
سید حمید رضا برقعی
********************
اشعار شب چهارم محرم - روضه طفلان حضرت زینب(س)
همچون غريبه با من دلخسته تا مكن
طفلان خواهرت ز سر خويش وا مكن
يكبار مي شود كه فداي غمت شوند
حالا كه وقتش آمده چون و چرا مكن
دو نوجوان زينب و اين قتلگاه تو
بي بهره ام ز قافله ي كربلا مكن
يك عمر بوده ام همه جا در كنار تو
سهم مرا ز سفره ي سرخت جدا مكن
يكبار كار من به تو افتاد يا اخا
رد قسم به عصمت خيرالنساء مكن
نوحه طفلان حضرت زینب سلام الله علیها (شب چهارم محرم)
ای برادر جان شوم من بلا گردان تو
دسته گلهایم شوند جملگی قربان تو
جان زهرا رد احسانم مکن ای برادر دل پریشانم مکن
یا اخا یاحسین یا حسین (2)
در میان دشمنان بس که دیدم غربتت
جای دستم دسته گل آورم بر بیعتت
روز عاشورا کنم یاد غدیر بهر یاری دسته گلهایم بگیر
یا اخا یا حسین یاحسین (2)
جسم گلهای مرا آورید از قتلگاه
می کشد روی زمین پایشان تا خیمه گاه
من نمی آیم برون از خیمه ها تا نگردی شرمسارم اخا
یااخا یا حسین یا حسین (2)
-------------------------------------------------------
دید زینب چو برادر تنهاست بهر یاری برادر برخاست
دو جگر گوشة خود را طلبید به موی هر دو پسر شانه کشید
روی بر حجت داور آورد هر دو را نزد برادر آورد
از تو سر در ره حق باختن است
سهم من سوختن و ساختن است
دو جگر گوشه من منتظرند خبر از ما سوی مادر ببرند
ای برادر تو دوای دردم با چه رویی به حرم برگردم
این دو گل هست به دوران ثمرم هدیه بفرست به سوی پدرم
گفت ای خواهر غم پرور من بس بود داغ علی اکبر من
گفت ای نور دو چشمان من ای که هستی سرو سامان من
قافله ابی عبدالله از مدینه به سوی مکه حرکت کرد ، چند منزل نگذشته بود یک وقت دید دو سوار دارند می آیند ، ابی عبدالله فرمود : عباسم برو ببین دو سوار که می باشند دید بچه های زینب اند ، آورد خدمت امام حسین ، زینب هم آمد ، خوشحال شد ، روز عاشورا هم بچه ها را آورد نزد برادر ، برادر اجازه بده محمد و عون هم به میدان بروند ، همین جا که اجازه داد زینب خوشحال شد ، بچه ها را بدرقه کرد اما وقتی عزیزانش (محمد و عون )شهید شدند زینب از خیمه ها بیرون نیامد مبادا چشمش به صورت برادر بیفتد برادر خجالت بکشد .
ای به یک روز مادر دو شهید وی فدای دو نازنین پسرت
ای که در طول کمتر از یک روز ماند هفتاد و دو داغ بر جگرت
-----------------------------------------------------------------------------
اشعار شب چهارم محرم – روضه طفلان حضرت زینب(س)
چه وداعی چقدر جانسوز است
کربلا کرب والبکاء شده است
مادری پشت پرده ی خیمه
دست بر دامن دعا شده است
**
گریه های حرم سؤالی شد
راستی بانوی قبیله کجاست
شیرِ مردانِ زینب کبری ….
…کمی آهسته ؛پس عقیله کجاست
**
سخت از پیله خیمه دل کندید
بال پروازتان تَقَلّا کرد
نام زهرا گره گشاتان شد
قسم عشق کار خود را کرد
**
گرگهای گرسنه ی این دشت
در کمینند با خبر باشید
این خلیفه پرستهای حریص
لاله چینند با خبر باشید
**
نوه ی مرتضی شدن جُرم است
خونتان را حلال می بینند
تازه اسلام نابتان را هم
زیر تیغ سؤال میگیرند
**
شعله های نفاق این مردم
از سقیفه زبانه میگیرد
جان زهرا به فکر خود باشید
پهلو ها را نشانه می گیرند
**
خونِ دل روزی علی کردند
پشت پا می زنند این مردم
کوفه را با مدینه فرقی نیست
بی هوا میزنند این مردم
**
کوچه وا میکنند با حیله
کینه فتوای لاله کوبی داد
تجربه گفت:اولین کوچه…
….در مدینه جواب خوبی داد
**
راستی،سمت حرمله نروید
شرح این درد، مو به مو مانده
به خدا حیف چشمهای شماست
چند تیری برای او مانده
وحید قاسمی
********************
اشعار شب چهارم محرم – روضه طفلان حضرت زینب(س) – احرامیان پور
اینان کم از دو لاله احمر که نیستند
از یاوران خوب تو کمتر که نیستند
هر چند نور چشم من اما عزیز تر….
….از حنجر بریده اصغر که نیستند
هر چند سرو قامت آنها قیامت است
هرگز به دلربایی اکبر که نیستند
گیرم شهید گشته ، فدای تو می شوند
در کربلا سیاهی لشگر که نیستند
با آنچه مادر از سفر شام گفته بود
در پیج و تاب و حادثه ، بهتر که نسیتند
احرامیان پور
*****************
اشعار شب چهارم محرم الحرام – روضه طفلان حضرت زینب س)
تا هست خدا در دل من کرب و بلا هست
از درد غمت گریه بی چون و چرا هست
این دشت زیارتکده ی منظر توست
بی روی تو عالم همه در آتشِ آه ست
این قدر نگو یار نمانده ست و غریبم
تا دختر زهرا و ابر مرد خدا هست
تو تیغ بده تا که به طوفان غیورم
معلوم شود زینب تو مرده و یا هست
از هل مِن پر سوز تو فهمیده دل من
در قافله ی نیزه سواران توجا هست
هر هاجر خونین جگری هدیه ای آورد
ای کعبه من حال بگو نوبت ما هست؟
تو ناز نفرما که بمیرند به پایت
یک گوشه ی چشمی که کفن پوش دوتا هست
من کار به برگشت پسرهام ندارم
خوش هستم از این که دو نفس با تو مرا هست
**
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفاً اطلاع دهید
********************
اشعار شب چهارم محرم – روضه طفلان حضرت زینب(س)
از زبان امام حسین(ع):
چگونه آب نگردم کنار پیکرتان
که خیره مانده به چشمم نگاه آخرتان
میان هلهله ی قاتلانتان تنها
نشسته ام که بگریم به جسم پرپرتان
چه شد که بعد رجزهایتان در این میدان
چه شد که بعد تماشای رزم محشرتان
ز داغ این همه دشنه به خویش می پیچید
به زیر آن همه مرکب شکسته شد پرتان
شکسته آمدم اینجا شکسته تر شده ام
نشسته ام من شرمنده در برابرتان
خدا کند که بگیرند چشم زینب را
که تیغ تیز نبیند به روی حنجرتان
میان قافله ی نیزه دارها فردا
خدا کند که نخندد کسی به مادرتان
و پیش ناقه ی او در میان شادی ها
خدا کند که نیفتد ز نیزه ها سرتان
حسن لطفی
*******************
اشعار شب چهارم محرم – روضه طفلان حضرت زینب(س)
حضرت عاطفه لطف تو اگر بگذارد
دل آیــینه ای ام قصــد تقــرب دارد
آسمانم همه ابری است ، تماشایش کن
«نه» نگو چون به تلنگر زدنی می بارد
حرفم این است که لطمه به غرورم نزنی
دست رد بر جگــر تنگ بلــورم نزنی
مهلتی تا که کنــار تو تلالــؤ بکنم
با دل سوخته ات بیعتی از نو بکنم
نذر کردم که به اندازه ی وسعم آقا!
همه هستی خود نذر سر تو بکنم
دو پســر نزد تو با چشـــم ترم آوردم
دو جگر گوشه ز جنس جگرم آوردم
هر دو بر گوشه ی دامان شما ملتمس اند
بر در خانه ی احساس شما ملتمس اند
در دل کوچکشان عشق شما می جوشد
تا که گردند به قربان شما ملتمس اند
هر دوتا شیر مرا با غم تو نوشیدند
از شب پیش برای تو کفن پوشیدند
حضرت آینه بگذار سرافراز شوم
در شعاع کرمت بشکُفم و باز شوم
تپش ام کند شده مرحمتی کن آقا!
تا به پایان نرســم بازهم آغاز شوم
این حریصان شهادت ز پی نان توأند
هر دو از روز ازل دست به دامان توأند
پیش از آنی که بیایند تفأّل زده اند
عطر بر پیرهن و شانه به کاکل زده اند
یک دهه فاطمیه گریه به زهرا کردند
تا که بر دامن تو چنگ توسل زده اند
سعید توفیقی
********************
اشعار شب چهارم محرم – روضه طفلان حضرت زینب(س)
فتوا
تا صوت قرآن از لب آنها می آید
کفرِ تمام نیزه ها بالا می آید
دجال های کوفه درحال فرارند
دارد سپاه زینب کبری می آید
سدّ سپاه کفر را درهم شکستند
تکبیرهای حضرت سقا می آید
انگار که زخم فدک سر باز کرده
ازهرطرف فریاد یا زهرا می آید
- خون علی گویان عالم را بریزید-
ای دشنه ها، تازه ترین فتوا می آید
آداب جنگ کربلا مثل مدینه است
چون ضربه هاشان سمت پهلوها می آید
ای نیزه داران، نیزه هاتان را مکوبید
روز مبادا،عصرعاشورا می آید
خون گلوشان خاک را بی آبرو کرد
آسیمه سربا طشت خود یحیی می آید
ای تیغ های کند، با تقسیم سرها
چیزی از آنها گیرتان آیا می آید؟
این اولین باریست که از پشت خیمه
دارد صدای گریه ی آقا می آید
زینب بیا از خیمه ها بیرون، که تنها
با دیدن تو حال آقا جا می آید
وحید قاسمی
*******************
اشعار شب چهارم محرم– روضه طفلان حضرت زینب(س)
مادر شهید
بغض نگاه خسته تان،ای مسیح من
مانند سنگ ؛شیشه ی قلب مرا شکست
دار و ندار زندگیم نذر خنده ات
غصه نخور،که ارتش زینب هنوز هست
**
در راه پاسداری آیین کردگار
عمریست در کنار شما ایستاده ام
این بچه های دست گلم را زکودکی
من با وضو و حب شما شیر داده ام
**
سرمست باده های طهورایی توأند
شمشیر دست هر دوشان تیز و صیقلی است
پروانه وار منتظر اذن رفتنند
رمز شروع حمله شان ذکر یا علیست
**
ای پادشاه- تا تو رضایت دهی- ببین
سربند یاعلی به سرخویش بسته اند
برفوت و فن نیزه و شمشیر واقف اند
چون پای درس ساقی لشگر نشسته اند
**
عباس گفته: خواهرمن!مرحبا به تو
این مردهای کوچک تو، شیرشرزه اند
مبهوت سبک جنگ و رجزهایشان شدم
شاگردهای اول پرتاب نیزه اند
**
گفتم به بچه های عزیزم که تا ابد
غمگین زخم سینه ی یک یاس پرپرم
تا آخرین نفس به عدو تیغ می زنید
با نیت تلافی سیلی مادرم
**
در آزمون صبر و محن، مادر شما
با نمره ی قبولی تان گشت رو سپید
در دفتر کرامت من دست حق نوشت
ای دختر شهید، شدی مادر شهید
وحید قاسمی
**********************
اشعار ماه محرم – اشعار شب چهارم
از زبان امام حسین:
دوباره در دل من خیمهی عزا نزنید
نمک به زخم من و زخم خیمهها نزنید
شکستهتر ز منِ پیر دیگر اینجا نیست
مرا زمین زده است اکبرم، شما نزنید
برای آنکه نمیرم ز شرم مادرتان
میان این همه لبخند دست و پا نزنید
خدا کند که بگوید کسی به قاتلتان
فقط نه اینکه دو بیکس، دو تشنه را نزنید
که در برابر چشمان مادری تنها
سر دو تازه جوان را به نیزهها نزنید
حسن لطفی
*******************
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یک دم سپر شوند برای برادرش
خون عقاب در جگر شیرشان پر است
از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش
این دو ز کودکی فقط آیینه دیده اند
آیینه ای که آه نسازد مکدرش
واحیرتا که این دو جوانان زینب اند
یا ایستاده تیر دو سر در برابرش؟
با جان و دل دو پاره جگر وقف می کند
یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش
یک دست,گرم اشک گرفتن ز چشم هاش
مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش
چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر
چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش
زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت
تا که خدا نکرده مبادا برادرش …
زینب همان شکوه که ناموس غیرت است
زینب که در مدینه قرق بود معبرش
زینب همان که فاطمه از هر نظر شده است
از بس که رفته این همه این زن به مادرش
زینب همان که زینت بابای خویش بود
در کربلا شدند پسرهاش زیورش
گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات
وقتی گذشته بود دگر آب از سرش
سید حمید رضا برقعی
********************
همچون غریبه با من دلخسته تا مکن
طفلان خواهرت ز سر خویش وا مکن
یکبار می شود که فدای غمت شوند
حالا که وقتش آمده چون و چرا مکن
دو نوجوان زینب و این قتلگاه تو
بی بهره ام ز قافله ی کربلا مکن
یک عمر بوده ام همه جا در کنار تو
سهم مرا ز سفره ی سرخت جدا مکن
یکبار کار من به تو افتاد یا اخا
رد قسم به عصمت خیرالنساء مکن
========================
اشعار نوحه شب چهارم محّرم طفلان حضرت زینب سلام الله علیها
دسته گل
ما دوتا گلای زینب اومدیم درتاب و در تب
دائی جون اجازمونو از شما بگیریم امشب
بجون زهرا قسم که
ندی اجازه میمیره
مادرمون توی خیمه
..تورو به زینب قسم
نمیزاریم برات کم
ثارالله آقام آقام
………………………..
ما میریم میون میدان مادرم نشی تو نالان
جونمون فدای دائی ذکر مون فقط حسین جان
بشید فدای حبییم
بیا یه بار من ببینم
صورتاتون وعزیزم
..ما مهمان زهراییم
از مرگ خود خوشحالیم
ثارالله آقام آقام(مادرجان برگرد خیمه)
……………………
خواهرم ببخش دیگه تو ندارم چاره برا تو
انگاری باید با چشمام ببینم مرگ گلاتو
الهی دورت بگردم
غصه نخور من یه مردم
چیکار باید من میکردم
..هستیم فدات حسینم
تا مرگم زیردینم
ثارالله آقام آقام (داداشم حسین جانم)